با توجه به تغییر قالب سایت و تغییراتی در بخش های گوناگون، مشکلاتی در بخش های گوناگون بوجود آمده که در حال رفع این مشکلات و بازسازی بخش های آسیب دیده هستیم. از شکیبایی شما متشکریم.

آیت الله جوادی آملی : درس بیع _ ربا

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم


مباحث مربوط به بيع را محقق(رضوان الله عليه) در شرايع به­طور كامل تبيين كرد و مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) موفق نشد كه كتاب بيع را به پايان برساند. همان­طوري كه در نوبت قبل عرض شد بسياري از مباحث مربوط بهآیت الله جوادی آملی كتاب بيع در مكاسب نيامده است؛ بيع حيوان نيامده، بيع ثمار نيامده، انواع و اقسام بيوع؛ مانند بيع سَلَف – با همه شرايطي كه دارد – نيامده، بيع ربا نيامده که اينها كمبود مكاسب است، اما كتاب شرايع در اين قسمت جامع است. مي‌گويند اگر كسي بخواهد درباره بيع بحث كند بايد محور بحث او شرايع باشد، البته از مكاسب كاملاً بايد بهره‌برداري كرد؛ ولي اين يك كتاب ناقصي است، چون صرف و سلم از مباحث معروف بيع است كه در مكاسب نيامده، اقسام بيع «مساومة» و «مرابحة» و «مواضعة» و «تولية» كه هركدام حكم خاص خود را دارند در شرايع هست؛ ولی در بيع مرحوم شيخ نيامده و همچنين موارد ديگر. يكي از چيزهايي كه محل ابتلاست و در مسئله اقتصاد مقاومتي سهم تعيين كننده دارد و جامعه اسلامي هميشه بايد روي پاي خود بايستد، همين مسئله رباست. شما ببينيد در هيچ كتاب «فقه اللغة»‎اي نه كتاب «لغة»، در كتاب «فقه اللغة» كه لغت‎ها را اجتهادي معنا مي‌كنند، آنها فقير را به معناي ندار نمي‌گيرند، بلکه فقير؛ يعني كسي كه ستون فقرات او شكسته است و نمي‌تواند بايستد؛ مسكين هم به معناي ندار نيست، مسكين به معناي زمين‎گير است، آن‎ کسی كه ندارد، به او فاقد مي‌گويند و ملتي كه دست او خالي است، چون قدرت مقاومت ندارد، يك و زمين‎گير است، دو؛ به او  فقير و مسكين مي‌گويند و اگر در سورهٴ مباركهٴ «نساء» از مال ياد مي‌كرد، فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي﴾، اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است، ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً﴾؛[1] اين يك بيان شفافي است؛ يعني شما اگر بخواهيد مقاومت داشته باشيد ـ قيام فيزيكي كه منظور نيست ـ در برابر حوادث ايستادگي داشته باشيد، مال خود را به دست سفها ندهيد كه ذيل اين آيه حالا رواياتي هست كه «شارب الخمر» و مانند آن سفيه‌ هستند، مال را نبايد به اينها داد و مانند آن. بنابراين مال، عامل قيام و مقاومت و ايستادگي يك ملت است؛ اين مال اگر از دست ملت گرفته شود، ملت  فقير مي‌شود؛ يعني ستون فقراتش شكسته است، چطور مي‌تواند مقاومت كند؟ اين سرمايه الهي را كه ذات اقدس الهي به او داد، فرمود اين مال به منزله ستون فقرات شماست و اين را حفظ كنيد، من كه به شما دادم! اموال را به شما دادم، منابع را به شما دادم، امكانات را به شما دادم، شما درست استفاده كنيد. بنابراين طرح اقتصاد مقاومتي كه براي همه ما يك وظيفه عمومي است، بايد راه داشته باشيم كه چگونه توليد شود و چگونه صرف شود.
مستحضريد كه اينكه گفته شد: كاسب «حبيب الله»[2] است، اين هم مراتبي دارد. اين كسبه محترم ما كه در بازار مشغول تجارت هستند، اينها مثل كابل برق‌، سيم برق‌ و لامپ برق‌ هستند كه نور را به مردم مي‌رسانند، درست است؛ اما آن سرمايه‌دار اصيل كه سرمايه را در توليد صرف مي‌كند، آن كارگر عزيزي كه وارد كشاورزي و دامداري مي‌شود كار مي‌كند، اينها مثل كارخانه توليد برق‌ هستند و اينها اصيل‌ می‎باشند؛ ثواب اينها، درجات اينها، قُرب اينها و مقام اينها، «عند الله» خيلي بيش از كسي است كه مثل كابل برق و لامپ برق باشد. بنابراين راه حلي را كه دين به ما نشان داده، اين است.
مطلب ديگر اينكه ما باور كرديم كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾؛[3] بانك ربوي، تجارت ربوي، درآمد ربوي را خدا به «محاق» مي‌برد؛ يك چند روزي ممكن است مثل بدر درخشان باشد، اما پايان آن «محاق» است. اگر ملتي بانك او با ربا بخواهد كار كند و ثروت جمعيتي آن با ربا بخواهد كار كند، پايان آن «محاق» است؛ اين ماهي كه به «محاق» رفته در برابر چه چيزی مي‌تواند مقاومت كند؟ بنابراين مقاومت، يك اصل بسيار بسيار بابركتي است و وظيفه همه ماست و راه حل هم دارد. پس مال ستون فقرات يك ملت است؛ اين تشبيه نيست: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً﴾؛ ملت اگر بخواهد قيام داشته باشد، مقاوم باشد و مقاومت داشته باشد، بايد مال خود را حفظ كند و به دست «سفيه» ندهد. كسي كه نتواند از اين منابع غني و قوي نفت و گاز استفاده كند، ستون فقرات ملتي را تأمين كند، بيكار زياد باشد، بي‎شغل زياد باشد و بي‎همسر زياد باشد، اين مشكلات جدي است. جامعه‎ای جامعه عقلاني است كه بفهمد چه چيزی عامل قيام است و چه چيزی ستون فقرات را مي‌شكند.
مطلب ديگر اينکه در سورهٴ مباركهٴ «القيامة» كه فرمود: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ٭ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾،[4] «فاقرة»؛ يعني چه؟ «فاقرة»؛ يعني حادثه، «فاقرة الظهر»؛ يعنی كمرشكن. آن حادثه كمرشكن را  «فاقرة» مي‌گويند و در قيامت افراد تبهكار، گرفتار آن كيفر تلخي‌ هستند كه «فاقرة الظهر» و كمرشكن است. نداشتن، «فاقرة» است و انسان مي‌شود فقير، اين فقير به معناي مفعول و فعيل است؛ آن تنگدستي و نداري «فاقر» و كمرشكن است و اين فقير «مفقور» و كمر شكسته است؛ چطور مي‌تواند مقاومت كند؟ بنابراين مسئله، وظيفه فقه ‌اين است؛ البته بزرگان ما ـ حشر آنها با انبيا و اوليا ـ همه اين تلاش‎ها را كرده‌اند و چيزي را فروگذار نكرده‌اند؛ منتها ما بايد خوب اينها را بخوانيم و عمل كنيم؛ الآن هم فرمايش مراجع و اساتيد همين است. به ما گفتند برويد فقه ياد بگيريد و تفقه در دين پيدا كنيد، گفتيم چشم؛ گفتيم براي چه؟ گفتند براي چند فايده؛ البته فوايد فراواني دارد، از آن فايده‌هاي رسمي‌ آن يكي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است كه فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾؛[5] ابلاغ و تبليغ كنيد که اين خوب است، اما اين گوشه‌اي از وظايف حوزه است؛ مبلّغ بودن، كتاب نوشتن، سخنراني كردن و موعظه كردن، همه وظايف فقها نيست، اين يك گوشه‌ از آن وظايف است؛ گوشه ديگر اين است كه طوري با مردم در تماس باشند كه حجت الهي را به مردم ابلاغ كنند، نه اينكه بگويند ما چنين اعلاميه و بيانيه‎ای داديم و به وظيفه‌ خود عمل كرديم؛ نه، اگر تبليغی هست كه هست گفتند، ﴿وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً﴾؛[6] يعني حرف‎هاي خود را تا جان مردم برسانيد، حالا از آن به بعد قبول يا نكول به عهده خود مردم است؛ شما تا جان مردم برسانيد و حجت را بر آنها تمام كنيد، چرا؟ براي اينكه شما به جايي رسيديد كه فرشته‌ها در روز قيامت به حرف شما استدلال مي‌كنند؛ وقتی دوزخيان را كه مي‌خواهند وارد جهنم كنند كارهاي خود را كردند، محكوم شدند و توبيخ شدند، اما يك سرزنش محدودي هم در طليعه ورود جهنم هست و آن اين است كه فرشتگاني كه مسئول جهنم هستند به اين جهنمي‌ها مي‌گويند: ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾،[7] ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ معناي اين است كه مگر پيامبر پيش شما نيامد؟ مگر امام(عليهم السلام) پيش شما نيامد؟ مگر امام و پيامبر با مردم چهره به چهره تبليغ داشتند؟ آن وقتي كه جمعيت كم بود، بسياري افراد مانند اين روستايي‎ها كه مشغول كارهاي خود بودند، شايد در تمام طول سال يك بار حضرت را مي‌ديدند؛ وجود مبارك حضرت ـ چه امام و چه پيامبر(عليهم السلام) ـ شاگرداني داشتند و شاگردان خود را اعزام مي‌كردند. وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به ابان فرمود: در مسجد بنشين و فتوا بده؛[8] در آن‎جا فرشته‌ها به اين شخص مي‌گويند مگر در فلان مسجد و در فلان حسينيه، امام جماعت شما به شما اين حرف را نزد و آن واعظ و سخنران شما اين حرف را نگفت؟ انسان به جايي مي‌رسد كه فرشته‌ها به حرف او احتجاج مي‌كنند، ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ يعني همين. آن‎جا فرمود: ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾ و به وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾[9] و به ورثه آن حضرت هم مي‌فرمايد كه «قوموا فانذروا»، بعد وقتي انذار كردند، تبليغ كردند، حجت را بر آنها تمام كردند و به مردم رساندند، فرشته‌ها به اين تبهكارها مي‌گويند: مگر آن واعظ نگفت؟! مگر آن سخنران نگفت؟! مگر آن امام جمعه نگفت؟! مگر آن امام جماعت نگفت؟! اين‎چنين نيست كه در زمان خود ائمه(عليهم السلام) با كمي جمعيت, ائمه(عليهم السلام) چهره به چهره و با تك‎تك اينها سخن بگويند، اين‎‌طور نبود. پس اين «كفي بذلك فخرا»؛ آدم بيايد حوزه علميه، جزء فقيهان شود که هم آيه سوره «توبه» شامل حال او شود، هم ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ شامل او شود و هم‎طوري باشد كه فرشتگان به حرف او استدلال كنند و بگويند مگر در فلان مسجد و در فلان وقت اين عالم به شما نگفت؟! اين «كفي بذلك فخرا». بخش ديگر هم همين است كه مشكل مالي و اقتصادي حل شود، شود اقتصاد مقاومتي.
اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهج‌البلاغه هم آمده، در ساير منابع هم هست که حضرت فرمود: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ‏ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا»؛[10] فقه منابع فراواني دارد. حضرت در اين قسمت فرمود: اگر كسي تجارت كند و بازار تجاري، بانك تجاري‌، روابط اقتصادي او بدون فقه باشد، او مي‌شود «مُرتطم»؛ «رُطام» آن‎جايي است كه باران بيايد، خاك‎ها گل شود، اين گل‎ها چسبنده شود و يك حمار بخواهد از اين‎جا بگذرد مي‌گويند «ارتطم»؛[11] يعني در گل مانده؛ در گل مانده همين است. فرمود: اگر جامعه‌اي بدون فقه بخواهد تجارت كند در گودال ربا «مرتطم» مي‌شود، در گل مي‌نشيند: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ‏ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا»؛ اين مي‌شود فايده فقه.
بارها به عرضتان رسيد آنچه که محل ابتلاي عملي جامعه هست، محل ابتلاي علمي فقهاست. اگر فقها يك سلسله مسائلي را مطرح كنند كه كاربرد اجتماعي ندارد و در جامعه يك سلسله مسائل محل ابتلاي عملي آنها باشد كه در حوزه‌ها مرتبط نباشد، اين ارتباط حوزه از جامعه منقطع است. حوزه بايد به محل ابتلاي خود توجه كند؛ محل ابتلاي حوزه، مسائل علمي است و چيزي محل ابتلاي علمي حوزه است كه محل ابتلاي عملي جامعه باشد. كم بركت در فقه نيست؛ ولي حضرت به گودال ربا اشاره كرده؛ لذا تازيانه دستش بود و در بازار كوفه فرمود: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ»،[12] چرا؟ براي اينكه در گِل نمانند. اين ورشكسته‎هاي فراوان، خوابيدن توليد كارخانه‌های بسيار برای همين است، «ارتطام» است؛ «ارتطام» كه ديگر حقيقت شرعيه ندارد، در گِل مانده! مي‌گويند حمار در گل مانده، اين كشتي در گل مانده، اين است كه ديگر لازم نيست آيه براي ما معنا كند. حضرت فرمود: ربا يك «رُطمه»،‌ «رُطام» و گودالي است كه اهل آن منطقه در اين گِل مي‌مانند.
مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) بعد از اينكه فرمود: ربا «كتابا»ً و «سنةً» حرام است،[13] بلكه جزء ضروريات دين است، اين تعبير را دارند كه فرمود: اگر كسي ـ معاذ الله ـ ربا را حلال بداند، «مستحل» باشد و اين كار را حلال بداند، او احتمالاً داخل در انكار ضروري دين است و حكم خاص خود را دارد و آن روايتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه من اگر دستم به رباخوار برسد «لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ»،[14] همان تازيانه دست حضرت امير به شمشير دست امام صادق(سلام الله عليه) تبديل مي‌شود که فرمود: «لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ». يك اختلاف نظري است كه معناي اين حديث شريف چيست؟ مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) دارد كه ظاهراً ناظر به اين است كه اگر كسي ربا را حلال بداند، نه ربا بخورد؛ ربا را حلال بداند، چون منكر ضروري دين است، ممكن است او مستحق آن بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) باشد. مرحوم آيت الله خوانساري(رضوان الله تعالي عليه) ( كه كتاب شريف ايشان جامع المدارك كتاب علمي خوبي است که متأسفانه درست چاپ نشده و حوزه هم از آن خوب بهره‌برداري نمي‌كند. اگر بزرگواري پيدا شود و اين كتاب هفت جلدي را منقح چاپ كند؛ نظير كتاب‎هايي كه برای مرحوم آقاي نائيني بود و برای مرحوم آقا سيد محمد كاظم بود که با فهرست چاپ كند، با ذكر منابع چاپ كند، خيلي قابل استفاده است؛ اين کتاب شرح مختصرالنافع کتاب شرايع هست و مثل رياض است. مقام علمي آن سيد بزرگوار كه محرز «عند الكل» است؛ قداست، تقوا و خدمت او هم در حوزه علميه قم كه «بيّن الرشد» است؛ اگر ما اين مفاخر را قدرداني نكنيم چه خواهد شد؟! اين كتاب كمتر مورد استفاده است؛ ولی خوب چاپ نشده است. اگر خيّريني پيدا شوند يا مسئولاني پيدا شوند اين را منقح چاپ كنند و در اختيار فقهاي حوزه قرار دهند خوب است) يك فرمايشي دارند و مي‌فرمايند: اين شايد ناظر به آن باشد كه حد ربا اين است، نه اينكه به انكار ضروري برمي‌گردد؛[15] اين تفتن خيلي خوبي است، مي‌فرمايند كه انكار ضروري «بما هو» انكار ضروري، سبب قتل نيست؛ مثلاً كسي ـ معاذ الله ـ منكر نماز شود، منكر روزه شود، چون منكر فرعي از فروعات دين است، كفرآور نيست، مگر به اين شرط كه همه همين حرف را مي‌زنند كه اين شخص بداند كه انكار ضروري به انكار وحي و نبوت برمي‌گردد، ـ معاذ الله ـ به تكذيب نبي و رسول(عليهم السلام) برمي‌گردد، اگر كسي بداند كه انكار ضروري؛ يعني تكذيب نبي و رسول(عليهم السلام) است، يك و تكذيب نبي و رسول از آن جهت كه نبوت و رسالت اصول دين است که ريشه را به هم مي‌زند، اين دو، بله چنين شخصي مرتد و «مهدور الدم» است. اما خودِ انكار ضروري «بما هو» انكار ضروري، بدون اينكه شخص ملتفت باشد،، يك و ملتزم باشد، دو؛ بدون اين دو عنصر قتل‎آور نيست؛ لذا مرحوم آقاي خوانساري(رضوان الله عليه) مي‌فرمايند كه شايد اينكه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: من اگر دستم به رباخوار برسد «لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ»، اين حد رباست، نه از باب ارتداد.
از نظر تحليل فقهي؛ يعني «آيةً» و «روايةً»، مسئله ربا باعث مي‌شود كه اقتصاد «محق» مي‌شود در «محاق» مي‌رود؛ اين ماه در شب چهارده خيلي شفاف و روشن است، 28 و 29 كه شد يك هلال باريكي است آخر ماه تا مي‌خواهد در بيايد، شمس بساط آن را جمع مي‌كند که ديگر مي‌گويند ماه به «محاق» افتاده است. آن بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه فرمود: «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ»؛[16] يعني دين «محق» مي‌شود. اقتصاد، با ربا «محق» مي‌شود و رشد ندارد. چطور مي‌شود شما رشد داشته باشيد و ستون فقرات را شما بخواهيد «محق» كنيد؟! مي‌شود فقير. پس مقاومت در وقتي است كه ما از اين بركات طيّب و طاهر الهي حداكثر بهره را ببريم؛ لذا به شدت دين از مسئله ربا منزجر است و تحريم كرده است؛ حالا تحريم كرده، چطور تحريم كرده است؟ گفتند ربا دو قسم است: يا رباي در معامله است يا ربای در قرض. اينكه در متن شرايع آمده كه ربا يا در بيع است يا در قرض،[17] اين براساس تحقيقاتي كه ـ ان‌شاء‌الله ـ بعداً به عمل مي‌آيد، معلوم مي‌شود كه اين بيع در قبال معاملات نيست. ربا در خيلي از معاملات ممكن است راه داشته باشد؛ در «مضاربه»، «مساقات»، «مغارسه» و «مضارعه»، ممكن است ربا باشد و ربا حرام است که اختصاصي به بيع ندارد؛ در معاملات ربا حرام است، در قرض هم ربا حرام است و اگر قرض هم جزء عنوان عام معامله قرار بگيرد، ربا در معامله حرام است و شعب فرعي آن فراوان است که در صلح همين‎طور است، در اجاره همين‎طور است. اگر ترسيم شود مسئله ربا، اين‎‌طور نيست كه اختصاصي به بيع داشته باشد و حصرآن هم حصر استقرايي است نه حصر عقلي كه ما همين دو قسم داريم ما كه بيش از دو قسم نيافتيم، چون به دست ما نيست و به دست عقل هم نيست و از اسرار عالم هم ما بي­خبريم كه چرا اين كار را كرده، چرا آن كار را نكرده و راه هم دارد كه انسان نجات پيدا كند، پس حرمت ربا امر قطعي است.
حالا تلاش و كوشش اين بزرگان؛ يعني مرحوم صاحب جواهر «وفاقاً لعدة من الفقهاء»(رضوان الله عليهم) اين است كه به ما بگويند: ربا، يك سم مهلک است، اين ربا نظير يك لكه خون نيست كه اگر در يك گوشه پارچه رفته شما همان قسمت پارچه را بگيري و قطع كني،بقيه پاك است؛ اين‎‌طور نيست، بلکه يك سم مهلکی است که همه جا مي‌رود.
براي روشن كردن اينكه ربا حرام است و حرمت كل معامله را مي‌گيرد و كل معامله را به هم مي‌زند و «محق» مي‌كند، نه تنها حرام است بلكه فاسد مي‌كند، مي‌فرمايد: ما حرام چند قسم داريم: يك حرام, حرمت بيع «وقت النداء»ست مثل ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ﴾؛[18] اين بيع، حرام است؛ يعني صرف وقت براي خريد و فروش و نرفتن به نماز جمعه حرام است و شما اين وقت را براي اين كار صرف نكنيد؛ حالا اگر كسي معصيت كرد و موقع نماز جمعه خريد و فروش كرد، اين خريد و فروش باطل نيست؛ آن وقت صرف كردن براي خريد و فروش حرام است، پس اين حرمتي است بر روكش بيع که درون بيع نرفته و بيع را حرام نكرده است.
يك وقت است بيعي است كه حرمت آن برای عوض و معوّض است که خود بيع را تحريم نكرده، حالا كسي خوكي يا كلبي را كه «معلَّم» و «حائط» نباشد ـ عين نجس است ـ اين را فروخته به آقايي، گفته «بعت» و او هم گفت «اشتريت»؛ عوض و معوّض رد و بدل نشد، پولي نگرفت؛ اگرخود اين عوض را بخواهد جابه­جا كند و آن پول را بگيرد، آن پول حرام است، اما خود اين كار لغو است و اين‎‌طور نيست خود اين كار مثل كذب باشد، مثل غيبت باشد و حرام باشد؛ اين كار حرام نيست، يك كار لغوي است. اگر سگي را تحويل داد و پولي گرفت ديگر تصرف در آن پول حرام است؛ بله، اما خود بيع حرام نيست، عوض و معوّض مشكل دارد؛ ربا از اين قبيل هم نيست. ربا، بيع، عوض و معوّض همه را به هلاكت مي‌رساند ﴿يَمْحَقُ﴾؛ يعني اگر كسي قرار گذاشت كه بيع ربوي داشته باشد، در بيع ربوي هم گفتند كه اگر كالا مكيل و موزون بود، نه معدود و ممسوح حالا كه الآن تخم مرغ و اينها وزني شد، آن زمان يا آن زميني كه تخم مرغ عددي است، گردو عددي است وزني نيست، اگر كسي ده تا تخم مرغ مرغوب بدهد و دوازده تا تخم مرغ غير مرغوب بگيرد اين مي‌شود ربا، براي اينكه وزن است و اگر عددي باشد ربا نيست؛ گردو هم همين‎طور. شرط آن در بيع اين است كه آن مبيع مكيل و موزون باشد، يك و همجنس باشد، دو؛ يعني گندم به گندم، جو به جو، برنج به برنج، طلا به طلا، نقره به نقره; در بعضي از موارد دو شيء يك جنس‌ هستند؛ مثل بقر و جاموس مي‌گويند جنس واحد هستند، جو و گندم را گفتند جنس واحد هستند، اما برنج و جو جنس واحد نيست. اگر جنس، جنس واحد باشد و يكي بيش از ديگري باشد، اين رباست؛ حرمت آن به چيست؟ همين كه اين قرارداد را كردند، اين كار معصيت است و تصرف در كل واحد از عوض و معوض هم حرام و معصيت است. اين كل، «البيع، المثمن، الثمن» همه را به هلاكت مي‌رساند، اين سم مهلك است، اين هم «يمحق» است، خود ربا «يمحق»؛ نه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ آن يك مطلب ديگر است، خودِ ربا، بيع را «محق» مي‌كند.
لطيفه‌اي كه مرحوم امين الاسلام «وفاقاً لبعض الفقهاء» دارد اين است كه ظاهر آيه ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[19] اين است كه «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ الذي لا رباء فيه و حرم البيع الذي فيه الربا»؛[20] حالا كه اين شد، نمي‌شود گفت كه ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ نظير تحريم بيع «وقت النداء» است، از آن قبيل نيست،يك و نظير تحريم بيع «كلب» به يك چيز ديگر نيست كه عوض و معوّض مشكل داشته باشد، اين دو؛ بلكه خودِ جوهره بيع، «بما له من العوض المعوّض»، اين مجموعه با اين سم مهلك ربا آلوده شد؛ لذا هم خودِ بيع، حرام است؛ مثل غيبت كردن و دروغ گفتن که انشايي است؛ اگر اعطا و اخذ باشد و تعاطي متقابل باشد، اين فعل حرام است، «بعت و اشتريت» گفتن باشد اين فعل حرام است، گرفتن عوض و معوّض هم حرام است، اين مجموعه حرام است و خود اين عقد حرام است؛ مثل عقد نكاح براي مُحرِم; مُحرِم اگر براي ديگري هم بخواهد عقد نكاح را اجرا كند معصيت كرده، خود اين عقد؛ يعنی «انكحت» گفتن و «قبلت» گفتن، معصيت است و چون اين است حرمت ربا مثل سم است كه كل اين محدوده را مسموم مي‌كند، نه اينكه آن مقداري كه رباست؛ يعني زائد است آن مقدار حرام باشد؛ مثلاً اگر كسي ده كيلو گندم داد, دوازده كيلو گرفت، آن دو كيلو حرام باشد و معامله نسبت به دو كيلو فاسد باشد؛ اين‎‌طور نيست، بلكه كل اين معامله حرام و فاسد مي‌شود، نه اينكه آن ربا؛ يعني زائد آن حرام است، چون مستحضريد اصل ربا «ربوه»؛ يعني برجسته است؛ در تعبير قرآن كريم مثالي مي‌زند كه ﴿كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾،[21] اگر يك زمين, گودال باشد كه آفتاب نمي‌گيرد اين رشدي ندارد، اما يك زمين برجسته‌اي باشد كه مانعي ندارد و آفتاب است، باران كه بيايد مستقيماً اول نصيب آن مي‌شود، آفتاب كه مي‌تابد اول نصيب آن مي‌شود. اگر شما در چنين جاي بلندي كه برجسته است و اولين نور را آن مي‌گيرد، اولين باران را آن مي‌گيرد، چند تا درخت بكاريد آنها رشد مي‌كنند فرمود: ﴿كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾؛ «ربوه»؛ يعني جاي برجسته، ربا هم؛ يعني آن برجستگي؛ يعني آن زائد و زياده. برخي‎ها شايد خيال مي‌كردند كه حرمت برای آن مقدار زائد است، فرمود نه، اين‎‌طور نيست كه آن مقدار زائد حرام باشد و معامله نسبت به آن مقدار زائد، باطل باشد؛ نظير اينكه شما گوسفندي را با يك گرگ يا با يك خنزير ضميمه كنيد و بخواهيد بفروشيد، در آن‎جا اين معامله نسبت به گوسفند صحيح است، اما نسبت به آن خنزير باطل است و آن سرايت نمي‌كند، ربا از اين قبيل نيست؛ خطر ربا اين است كه كل مجموعه را مسموم مي‌كند، پس اگر كسي يك گوسفند را با شات حرام گوشتي، با يك خنزير ضميمه كرد و خواست بفروشد، معامله نسبت به آن گوسفند درست است، اما نسبت به آن خنزير باطل است و خريدار هم خيار تبعض صفقه دارد و مشكلي هم پيش نمي‌آيد.
پرسش: ظهور آيه اين است که آن مقدار زايد ربا بود.
پاسخ: نه، آيه در مقابل تقابلي كه مرحوم امين الاسلام و ديگران اشاره كردند همين است: «البيع»، «الربا», ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾؛ يعني چه؟ يعني اين عنوان، اين مجموعه، اين پيمان و ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ يعني آن پيمان؛ «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ الذي لا رباء فيه و حرم البيع الذي فيه الربا»؛ يعني «البيع الذي له فيه الربا»؛ اين تقابل نشان مي‌دهد كه بيع در مقابل رباست؛ يعني بيع كه ربا در آن نيست، در مقابل بيعي كه ربا در آن هست؛ اين بيعي كه ربا در آن نيست «أَحَلَّ» و بيعي كه ربا در آن هست «حَرَّمَ».
پرسش: آيه می‎خواهد اشاره کند که بيعی که در آن ربا بوده اصل آن درست است، اما ربای آن درست نيست.
پاسخ: اين را ديگر ما داريم اضافه مي‌كنيم، ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾؛ يعني «البيع»، ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ يعني ربايي كه در قبال «البيع» هست. آن ربايي كه در قبال «البيع» است به تعبير مرحوم صاحب جواهر, عقود تابع قصود است؛ اين شخص آمده ده كيلو را در قبال دوازده كيلو دارد مي‌فروشد، اين ده كيلو را كه در مقابل دوازده كيلو مي‌فروشد، اين يك قصد است و يك مقصود، اين­‌طور نيست كه بگويد اين ده كيلو در قبال آن ده كيلوست و آن دو كيلو را اضافه مي‌فروشيم، اين­‌طور نيست؛ ده كيلو در مقابل دوازده كيلوست، اين يك بيع است.
پرسش: در بيع ربوی اگر زائد را برگردانند، باز هم آن بيع باطل است؟
پاسخ: بله، آن معامله واقع شرعاً نشده ، يك معامله جديدي را مي‌خواهند انجام دهند؛ معامله جديد مي‌شود، چون معامله واقع نشده هم حرمت تكليفي دارد و هم حرمت وضعي. حرمت وضعي؛ يعني معامله واقع نشده است و باطل است.
مسئله ربا همان‎طور كه خود خداي سبحان ربا را «محق» مي‌كند، آن­قدر اين سم مهلك، اثر سوء دارد كه مستحضريد در بعضي از موارد بيع كه فقها فتوا به صحت دادند، نسبت به مسئله ربا فتوا به بطلان مي‌دهند. بيان ذلك اين است كه اگر كسي در معامله‌اي شرط فاسد كرده به شرطي كه فلان كار را انجام بدهد؛ مثلاً اين فرش را فروخته به شرطي كه فلان انگور را هم براي او خمر كند، اين شرط فاسد است و شرط فاسد هم برابر آن استثنايي كه در قاعده «المؤمنون» آمده که فرمود: «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»،[22] الا شرطي كه «حلل حرام الله و حرم حلال الله»، شرط فاسد باطل است، درست است. برخي‎ها مي‌گويند که اين شرط فاسد، مفسد عقد است و بعضي مي‌گويند نيست. آنها كه مي‌گويند شرط فاسد، مفسد عقد نيست مي‌گويند اين دو تا انشاست و دو تا معامله است، اين در ضمن آن است آن را چرا فاسد كند؟ خود شرط فاسد است. اما همان بزرگاني كه مي‌گفتند شرط فاسد مفسد نيست؛ يعني اگر كسي فرشي را بفروشد در ضمن شرط كند به شرطي كه فلان انگور را خمر درست كنيد، اين شرط باطل است و معامله را فاسد نمي‌كند، همان‎ها گفتند كه اگر شرط ربا شود، اين معامله فاسد است. ادّله حرمت ربا، نصوصي كه تحريم كرده، از آن برمي‌آيد كه هر جا ربا رخنه كرد، اين سمي است كه آن محدوده را كاملاً آلوده مي‌كند؛ اين بيان لطيف مرحوم صاحب جواهر است. بنابراين اينكه در فتواي فقهاي ما هم هست كه اگر شرط ربا هم باشد؛ ولي معامله باطل مي‌شود كه مثلاً جنسي را به جنسي بفروشد به شرطي كه يكي دو روز براي او كار كند؛ بگويد اين ده من گندم را به ده من گندم مي‌فروشم به شرطي كه شما اين ديوار را هم بنايي كني، اين رباست و مي‌گويند كل معامله به هم مي‌خورد. اينكه فقها ولو ممكن است در مسئله شرط نگويند هر شرط فاسدي مفسد عقد است؛ ولي اينجا فتوا به بطلان دادند; معلوم مي‌شود كه اين ربا وارد اين حوزه كه شد، اين سم، اوضاع را به هم مي‌زند؛ اين خطر رباست.
بنابراين هم وظيفه‌ ما اين است درباره اقتصاد مقاومتي آنچه كه فكر ماست راهنمايي كنيم، هم فقه ما مي‌گويد كه «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ‏ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا»؛ رسالت فقيهان را اين حديث نوراني حضرت امير مشخص كرده است. آن وقت مي‌شود اقتصاد مقاومتي را گفت و روشن كرد، اين كشور هم به لطف الهي كشور اهل بيت است و قبول مي‌كنند.

«والحمد لله رب العالمين»


—————————————————————————

[0]. منبع: پایگاه اسراء
[1]. سوره نساء, آيه 5.
[2]. ر.ک: الکافی(ط ـ اسلامی)، ج 5، ص 113؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(عليه السلام) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام)‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُ‏ الْمُحْتَرِفَ‏ الْأَمِينَ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ».
[3]. سوره بقره, آيه 276.
[4]. سوره قيامت, آيات 22 ـ 25.
[5]. سوره توبه, آيه 122.
[6]. سوره نساء, آيه 63.
[7]. سوره ملک, آيه 8.
[8]. سفينه البحار، ج 1، ص 31.
[9]. سوره مدثر, آيه 2.
[10]. نهج البلاغه, حکمت 447.
[11]. الفائق في غريب الحديث، ج ‌2، ص 42.
[12]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج5، ص150.
[13]. جواهر الکلام, ج 23, ص 332.
[14]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج 5، ص 147.
[15]. جامع المدارك في شرح مختصر النافع، ج ‌3، ص 235.
[16]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص57.
[17]. شرايع الاسلام، ج 2، ص 37.
[18]. سوره جمعه, آيه 9.
[19]. سوره بقره, آيه 275.
[20]. مجمع البيان، ج 2، ص 670.
[21]. سوره بقره, آيه 265.
[22]. تهذيب الاحکام، ج 7، ص 371.