با توجه به تغییر قالب سایت و تغییراتی در بخش های گوناگون، مشکلاتی در بخش های گوناگون بوجود آمده که در حال رفع این مشکلات و بازسازی بخش های آسیب دیده هستیم. از شکیبایی شما متشکریم.
اقتصاد صلواتی:از اصلاح نکردن مو به شیوه‌‌های غربی تا تعمیرات صلواتی

اقتصاد صلواتی:از اصلاح نکردن مو به شیوه‌‌های غربی تا تعمیرات صلواتی

می‌گویند جنگ تمام شده، اما او معتقد است جنگ ادامه دارد، موی سپیدش هم مانع از زمین گذاشتن سلاحش نشده، حالا چند سالی است در عرصه خدمت به مردم فعالیت می‌کند و مبلغ دریافتی بابت کارمزدش تنها ذکر صلوات است.

خبرگزاری فارس: از اصلاح نکردن مو به شیوه‌‌های غربی تا تعمیرات صلواتی

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، دفاع پرس نوشت: می گویند جنگ تمام شده، اما معتقد است جنگ ادامه دارد. سنگرش را حفظ کرده و نیروهای تازه نفس جذب می کند. موی سپیدش هم مانع از زمین گذاشتن سلاحش نشده.  در تعمیرات سلاح هم دستی دارد و تنها مبلغ دریافتی بابت کارمزد، جاری کردن یک صلوات بر زبان است. آموزش نیروهای تازه نفس در راس امورش قرار دارد. به دست کسی نگاه نمی کند و تنها نگاهش به آسمان است.

زندگی را در یاری رساندن به همنوعان خلاصه کرده او یادگار دوران جنگ است و به سبک رزمندگی ایام می گذراند. خنده های رزمندگان ایران زمین را دیده و در هنگامی که شیرمردان این مرزو بوم به فکر اصلاح امورکشور بودند سرشان را اصلاح کرده است.

سلاحش بوی کهنگی نمی دهد.این سلاح را به همه عاشقان رزم در عرصه زندگی هدیه می دهد و در نهایت از آنها یک صلوات برای شادی روح شهدا می خواهد. 65 سال عمر از خدا گرفته و نمی از آن را وقف مردم بوده است. اکبر جوادی پارسا همان آرایشگر صلواتی دوران جبهه و جنگ است که امروز بعد از گذشت 27 سال با رویه دیروز در میدان زندگی می جنگد. به دیدارش می رویم تا از دوران گلوله و باروت برایمان بگوید. می خواهیم بدانیم چرا همچنان آرایشگر صلواتی باقی مانده و حقوق و مزایای خود را افزایش نداده است؟

برای رسیدن به مکان آرایشگاه صلواتی از سه راه آذری گذشته  به خیابان شهید قدرت پاکی می رسیم. خیابان پرویز رضایی را جست و جو می کنیم اما بیشتر اهالی محل این کوچه را به نام کوچه آرایشگاه صلواتی می شناسند. وارد کوچه شدیم خبری از تابلو بزرگ برای شناسایی مغازه نبود. کرکره ای هم دیده نمی شد. کمی جلوتر رفتیم تابلویی با نام نهالستان شهدای محل خودنمایی می کرد یک تابلو نبود حدود 20 تابلو با همین نام بر روی نهال های درخت توت  نصب شده بود. آرایشگاه کجا نهالستان کجا؟!

از اهالی کوچه سراغ آرایشگاه صلواتی را گرفتیم. گفتند روبروی نهالستان شهدا پلاک 67.

سر از پا نمی شناختیم . می خواستیم وارد سنگر رزم رزمنده دیروز و جهادگر امروز شویم. به هنگام نزدیک شدن به درب ورودی آرایشگاه نگاهی دوباره به نهالستان شهدای محل انداختیم. گلدان ها به رنگ های مختلف رنگ آمیزی شده بود و نشان از مکتب عشق داشت.

سر در ورودی خانه یک تابلو از جنس تابلوهایی که بر روی نهال ها نصب شده بود خودنمایی می کرد. رویش نوشته شده بود «آرایشگاه صلواتی مردانه» وارد خانه شدیم با راهنمایی اکبر جوادی پارسا، مدیریت آرایشگاه  پس از پایین رفتن از پله های زیر زمین  وارد سنگر رزم این رزمنده یادگار دوران جنگ شدیم.

با او هم کلام می شویم  از نهالستان شهدای محل گرفته تا چگونگی روآوردن به حرفه آرایشگری همه را برایمان می گوید. رشته کلام را از نهالستان به دست گرفت و به شعر و شاعری ختم کرد. راوی مکتب عشق اینگونه می گوید که:

 

 

* نهالستانی برای شهدا

حدود شش سال پیش پایه های اولیه کاشت نهال در جلوی در خانه را بنا گذاشتم. چون معتقد بودم درختان خدا را پرستش می کنند. در قرآن نیز آمده است:  هرچه در آسمان و زمین است خدا را تسبیح می گوید. البته قبل از اقدامات اولیه یک سال کار مطالعاتی در همین زمینه انجام دادم. اول کار با کاشت حدود 10 اصله نهال توت آغاز کردیم. هزینه ای برایمان نداشت. توت هایی که از درخت توت باغچه خانه مان به زمین می ریخت آنها را بر می داشتم و در دل خاک پنهان می کردم با کمی مراقبت نهال سبز توت سر از خاک بیرون می آورد و  من آنها را در داخل گلدانهایی که با استفاده از یونولیت و بنزین تهیه کرده بودم می کاشتم . در حال حاضر این طرح توسعه یافته و 60 اصله نهال داریم. تعدادی از آنها را بنا به درخواست همسایه ها به در منزل آنها بردیم و برخی دیگر هم داخل کوچه روبرو قرار دارد.  اهالی محل با دیدن این نهالستان به یاد شهدا و امام راحل و اموات می افتند و با جاری کردن صلوات بر زبان ما هم در این ثواب شریک می شویم.

 

* لباس رزم من سفید بود!

دوران جوانی به عنوان کارگر کفش ملی مشغول فعالیت بودم . جنگ تحمیلی آغاز شد و ما هم قطره ای از دریا شدیم. داوطلبانه به جبهه رفتم البته در لباس رزمی متفاوت رنگ لباس رزم من سفید بود. لباس سفید آرایشگری به تن کردم اما خدا می داند از آرایشگری چیزی نمی دانستم. از صدقه سر رزمندگان اسلام آرایشگر شدم آن هم از نوع صلواتی.

 

روی هم چهار بار هردفعه 45 روز به  جبهه رفتم . دروغ چرا دو دفعه اول فقط کار یاد گرفتم و کمی هم با اشتباه سر رزمندگان را اصلاح کردم . خدا می داند اگر کارم درست انجام نمی شد رزمندگان چیزی نمی گفتند اصلا در وادی پیرایش جسم نبودند فقط به آراستگی روح و جلا دادن آن فکر می کردند. بالاخره بعد از گذشت سه ماه من هم اوستا کار شدم. از روزی که این لباس سفید رزم را به تن کردم تا به حال جز صلوات دستمزدی دریافت نکردم.

 

* سر و صورت 2 هزار رزمنده را اصلاح کردم

از سال 63 وارد این حرفه شدم. داوطلبانه به عنوان نیروی متخصص رفتم و در قسمت پشتیبانی جدا از ایستگاه صلواتی به صورت فردی مشغول به کار بودم. رزمندگانی که از خط مقدم به عقب برمی گشتند به نزد من می آمدند برای اینکه خستگی مقابله با دشمن از تنشان بیرون برود سرو صورتشان را صفا می دادم. هیچ گاه نفهمیدم کدام یک از این افراد رزمنده سرباز و یا فرمانده بودند چون سیار کار می کردم.

در مدت شش ماه فعالیتم در پشت جبهه سر و صورت حدود 2هزار رزمنده را اصلاح کردم. شرط اصلاح کردنشان ذکر صلوات بود. با شوخ طبعی می گوید اگر صلوات نمی فرستادند در سرشان چهارراه باز می کردم.

 

* سلاح 27 ساله را بر زمین نگذاشتم

این حرفه را از یمن برکت شهدا یادگرفتم از این رو برایم مقدس است. من تصمیم گرفتم سلاحی که در دوران جنگ به دست گرفتم بر زمین نگذارم. به لطف خدا پس از جنگ هم کار خود را با همان شرط صلوات ادامه دادم.

کار در آرایشگاه صلواتی شخصی را از 27سال پیش آغاز کردم با یک تابلوی مقوایی. این مکان ابتدا درفضای باز گوشه حیاط خانه قرارداشت با یک بشکه  نفت که رویش چند تکه روزنامه می گذاشتم یک آینه قدی هم همان گوشه کنار قرار می دادم تا مشتری سر و صورت خود را ببیند . پس از گذشت چند سال و به یاری خدا مکان 11متری زیر زمین را به این کار اختصاص دادم با حمایت پدر همسرم  کسب و کارم را توسعه دادم البته نه از نظر دستمزد بلکه توسعه مکانی.

 

 

* 600 رزمنده برای انقلاب تربیت کرده ام

پس از گذشت سه سال از تاسیس آرایشگاه شخصی  تصمیم گرفتم زکات علم خود را پس بدهم. از این رو وارد عرصه آموزش شدم. تعدادی جوان علاقه مند به ایمن حرفه را پذیرش کردم. از آن روز تا به حال حدود 600 هنرجو تربیت کرده ام. من لحظه ای سنگر رزم خود را خالی نگذاشته ام نیروهای تازه نفس به میدان می آورم تا در ثواب بیشتر شریک شوم.

دوسال پیش به دلیل کهولت سن و تعدد مشتریان تصمیم گرفتم تا سه نیروی تازه نفس پذیرش کنم. حالا من به همراه یک نیروی ثابت و دو نیروی پاره وقت مشغول انجام وظیفه هستم. دستمزد این همکاران از طرف پسرانم تامین می شود و بدین ترتیب آنها هم در این ثواب شریک می شوند. هزینه جاری زندگی خود را هم از حقوق بازنشستگی تامین می کنم.

 

* تلخی ها و شیرینی های رزم

در دوران ماموریت داوطلبانه ام در سقز هواپیمای دشمن با مسلسل یک ساختمان را مورد هدف قرار داد پس از برقراری امنیت به پایین ساختمان رفتم یکی از جوانان به شهادت رسیده بود رویش را پوشانده بودند من تا به آن روز شهدا را از نزدیک ندیده بودم این ماجرا به عنوان تلخ ترین خاطره در ذهنم نقش بسته است.

روزی هم مشغول کار بودم یکی از رانندگان بلدوزر مناطق جنگی تعریف می کرد خاک منطقه عملیاتیشان به گونه ای بود که چرخ بلدوزر در آن فرو رفت در این حین یکی از تانک های دشمن به  ما نزدیک شد موج تانک موجب شد چرخ ها از میان گل و لای بیرون بیاید و ما جان به سلامت ببریم.  این خاطره به عنوان یک تصویر به یاد ماندنی در ذهنم نقش بسته است و هر بار به آن فکر می کنم خنده بر لبانم می نشیند.

 

* روزانه 2500 شاخه گل صلوات به شهدا و اموات هدیه می کنیم

از روزی که این لباس رزم را به تن کرده ام ریالی از مشتری های خود به عنوان دستمزد دریافت نکردم. بارها مشتریان از من خواسته اند تا صندوق کمیته امداد در گوشه مغازه نصب کنم تا هر که هر چه دلش خواست به عنوان دستمزد در داخل صندوق بیاندازد اما من مخالفت کردم. نمی خواهم از ارزش کارم کاسته شود.

در حال حاضر روزی حدود 50 نفر مشتری بومی و غیر بومی به مغازه مراجعه می کند ما هم همه روزه غیر از جمعه ها از ساعت 17 تا 21 پذیرای مشتریان هستیم و در ازای دستمزد از آنها صلوات طلب می کنیم.

هر مشتری از زمان ورود تا خروجش حدود 40 تا 50 صلوات به شهدا، اموات و امام راحل هدیه می کند. ما هم روزی خود را از همین صلوات ها به دست می آوریم.

من به محض ورود مشتریان از آنها می خواهم تا دسته جمعی برای شادی روح شهدا صلوات بفرستند و بدین ترتیب از شادی روح امام راحل گرفته تا شادی روح بد وارث و بی وارث صلواتها ادامه دارد. البته حدود 5 سال است که برای سلامتی جناب عزراییل هم صلوات می فرستیم تا در هنگام جان گرفتن با ما مدارا کند.

 

* تعمیرات از نوع صلواتی

کار من به اصلاح سر و صورت مشتریان خلاصه نمی شود بلکه تعمیر ماشین اصلاح، تیز کردن قیچی، قند شکن و چاقو را صلواتی انجام می دهم. در طول سال حدود 500 کار تعمیری انجام می دهم و در پایان با شنیدن ذکر صلوات دستمزد خود را دریافت می کنم.

رمز موفقیت من استقامت، پایداری، پافشاری، همت و تلاش، کوشش و پشتکار و در راس همه اینها علاقه مندی بود. هیچ گاه حرف کسی را به دل نگرفتم و از انجام کارم منصرف نشدم. حالا هم نیرویی تربیت می کنم که این خصوصیات را در وجودش ببینم.

من برای معرفی آرایشگاه به هموطنانم تبلیغات هم انجام می دهم چون معتقدم باید آمر به معروف باشیم.  در دوران کسب و کارم تجربیات بسیار به دست آورده ام به عنوان مثال به این نتیجه رسیدم که مدل موی افراد نشان دهنده شخصیت، هویت، کردار و منش اوست.

 

* مدل زدن مو ممنوع!

ما در این آرایشگاه با مدل کوتاهی مو به ویژه از نوع غربی کاری نداریم. فقط مدل موی ساده، کوتاهی و اصلاح سر و صورت در دستور کار ما قراردارد. مشتری هایی که دوران ابتدایی را پشت سر می گذارند با شماره 8، مشتریان دوره راهنمایی با شماره 20 و مشتریانی که از دبیرستان به بالا هستند با قیچی مویشان کوتاه می شود.

فعالیت ما قائم به شخص نیست؛ بارها پیش آمده که مشتری اصرار داشته من به شخصه مویش را کوتاه کنم اما قبول نکردم چون معتقدم این کار به اعتماد به نفس همکارانم ضربه وارد می کند.

مشتری های من 2ساله تا 90 ساله بوده اند. به لطف خدا مغازه همیشه پر از مشتری است و ذکر صلوات از دهان هیچ کس نمی افتد.

 

* از استقبال تا بدرقه

آرایشگر صلواتی هنرمندیش به اصلاح سرو صورت و باغبانی خلاصه نمی شود، طبع شعرش هم زبانزد مشتریان است.  یادگار دوران جنگ پس از رحلت امام(ره) از شدت به ورطه شعر و شاعری وارد می شود. بعد از مطالعه کتاب هایی چون عروض و قافیه ظرف مدت دو سال شعرهای خود را با مضامین بنیانگذار انقلاب می سراید.  هم اکنون کتاب شعرش با عنوان از استقبال تا بدرقه منتشر شده است.

شام غربت نام یکی از سروده های این رزمنده دوران دفاع مقدس در فراق امام راحل است.

از جماران شکوه ایمان رفت/ از شبستان نوای قرآن رفت

شام غربت ببین چه ظلمانی است/ صبح روشن ز بامدادان رفت

ماه خرداد قامتش خم شد/ روح حق چون که در بهاران رفت

ارجعی تا شنید رهبر ما/ از سر شوق و هم شتابان رفت

ماتم از ابر آسمان بارید/ رونق از چهره بهاران رفت

چشم گردون سرشک خون بگریست/ جوشش از چشم چشمه ساران رفت

در پایان با لهجه شیرین همدانی می گوید اگر دوباره متولد شوم آرایشگری صلواتی را انتخاب می کنم.

 منبع : خبرگزاری فارس