در مورد فلسفه حرمت ربا وجوهی گفته شده است از جمله:
الف – ربا مانع احسان و استفاده محتاجان از دیگران است، ربا استفاده از احتیاج دیگران است، اسلام می خواهد در زمینه احتیاجات، افراد به یكدیگر احسان كنند. این نكته همان است كه در روایات آمده است ولی اگر علت، منحصر به این باشد باید ربای به اصطلاح انتاجی و تجاری اشكال نداشته باشد. اساس سرمایه داری بر ربای انتاجی است.
ب – قطع رابطه ثروت و كار. كسی كه منافع از پول می گیرد ثروتی در اختیار می گیرد كه كار نكرده است جواب این است كه صرف قطع رابطه ثروت و كار اگر مستلزم استثمار یا ترجیح بلا مرجح و مزاحمت آزادی دیگران نباشد اشكال ندارد. اگر كسی ادعا كند كه ربا خواری استثمار است دلیل علیحده است كه در بند “د ” خواهیم گفت. به علاوه بحث ما در نظر اسلام است در حرمت ربا. اسلام در موارد زیادی مانند مال الاجاره و سود مضار به، سود كار نكرده را تجویز كرده بلكه در ارث اصل مال نیز (نه تنها سود) كار نكرده است. پس نظر اسلام در حرمت ربا به این جهت نیست اگر گفته شود اجاره و مضاربه قطع رابطه ثروت و كار نیست بلكه ثروتی است كه مع الواسطه ناشی از كار است، در جواب گفته می شود كه این حرف را در باب پول می توان گفت: ربا اجاره پول است، اگر خود پول مشروع باشد، اجاره اش نیز باید مشروع باشد. اگر گفته شود كه اجاره و مضاربه با ربا این تفاوت را دارند كه در اجاره استهلاك عین است و مال الاجاره به ازاء عمل متراكم است كه مستهلك می شود و هم ضمان عین بر مالك است و در مضاربه ضمان بر مالك است و به علاوه در مضاربه سود قطعی نیست، جواب این است كه این تفاوت هست ولی این تفاوت سبب نمی شود كه در اجاره و مضاربه قطع رابطه ثروت و كار نباشد و در ربا باشد. اگر قطع رابطه ثروت و كار هست، در هر دو هست و اگر نیست در هر دو نیست. از لحاظ سودی كه عاید می شود تفاوتی نیست. تفاوت از لحاظ این است كه در ربا عین مال و همچنین سود آن تضمین شده ولی در اجاره و مضاربه عین تضمین نشده و در مضاربه سود هم تضمین نشده، و در اجاره استهلاك و فرسودگی عین هم هست. به هر حال از لحاظ قطع رابطه ثروت و كار در سودی كه از ربا یا اجاره و مضاربه حاصل می شود تفاوتی نیست. به همین دلیل تمسك به اصل «لیس للانسان الا ما سعی؛ و برای انسان جز آنچه در آن تلاش کرده است، نیست» (نجم/39) در اینجا بی مورد است.
ج – ربا سبب می شود كه صاحب پول كار نكند و قوای انسانی او معطل بماند و از این نظر ركود اقتصادی پیدا شود. جواب این است كه درست است كه كار یك وظیفه اجتماعی است نه یك وظیفه شخصی، برای فرد در زمینه احتیاج مادی، اسلام نیز كار را لازم می داند، اما اگر این جهت را علت ممنوعیت ربا بدانیم باید مالكیت زائد بر احتیاج روزمره را ممنوع بشماریم، باید مالكیت ثروت به قدری كه صاحب آن بتواند آسوده بنشیند و تدریجا از آن مصرف كند تا تمام شود و یا آن را به صورت مال المضاربه یا به صورت مستغلات درآورد، ممنوع باشد. اگر قانونی از این نظر ربا را ممنوع بشمارد باید همه آنها ممنوع باشد تا هر كسی اجبارا كار كند و نیروهای انسانی اجتماع به این وسیله به كار بیفتد. اما می دانیم نه این كار ضرورت دارد و نه با نظر اسلام كه مالكیت را اگر اسبابش مشروع باشد تحدید نمی كند و به علاوه استفاده از مستغلات و مال المضاربه را جایز می داند منطبق است. خلاصه اینكه آنچه مسلم است اسلام نمی خواهد مردم را از راه اجبار اقتصادی به كار وادار كند.
د – ربا سبب می شود كه طبقه مولد از بین برود زیرا ربا سبب می شود اجتماع منقسم شود به دو طبقه: طبقه مولد و طبقه غیر مولد، و چون ربا سبب می شود كه طبقه مولد آنچه تولید می كند به طبقه غیر مولد بدهد، خود این طبقه ضعیف می شود و در نتیجه اجتماع منهدم و اقتصاد راكد می شود و ثروت اجتماعی از میان می رود. جواب این است كه اگر سود به شكل اجحاف در نیاید و از قانون عرضه و تقاضا سوء استفاده نشود، و خصوصا اگر دولت نظارت كند و یا خود با سود كمی ربا بدهد نه تنها سبب ضعف و نابودی طبقه مولد نمی شود (بلكه) سبب می شود كه طبقه مولد به واسطه دریافت ثروت با سود كم نیرو بگیرد. به علاوه عین این بیان در اجاره و مضاربه و بلكه در خرید و فروشهای تحكم آمیز تجار نیز هست. حل همه اینها به این است كه شارع اجازه می دهد كه بر نرخها و از آن جمله نرخ بهره نظارت شود به علاوه اگر اجازه ربا داده نشود، در صورتی كه عملا هیچكس قرض الحسنه به عنوان سرمایه نمی دهد، تمام كارها فلج می شود.
ه – ربا یكی از شئون سرمایه داری است یعنی از شئون اینكه برای بعضی از افراد به جای خودشان سرمایه كار كند. كار كردن سرمایه اگر توام بشود با كار سرمایه دار لازم می آید عدم مساوات افراد در ثروت، زیرا یكی تنها خودش كار می كند و دیگری هم خودش و هم سرمایه اش، و تدریجا تعادل اجتماعی به كلی به هم می خورد، و اگر كار نكند، عدم مساوات از این جهت لازم می آید كه بعضی كار می كنند و نان می خورند و بعضی بی كار می گردند و نان می خورند. جواب این است اما كار سرمایه و منفعت خود سرمایه مشروع را خوردن غیر عادلانه نیست و فاصله طبقاتی تا آنجا كه به شخصیت افراد مستند باشد عیب ندارد و اما بی كاری را از طریق اجبار اقتصادی نباید حل كرد. به علاوه تحریم ربای اسلامی را نمی توان با این علت توجیه كرد زیرا اسلام بعضی از اقسام سرمایه داری را تجویز می كند.
و – این است كه ربا عملا و واقعا دزدی است. پول نمی تواند پول بزاید زیرا خاصیت واقعی پول جز واسطه مبادله بودن نیست، جز اینكه در گردش باشد نیست، پول فی حد ذاته منافعی ندارد، عقیم است مسئله عمده در باب ربا همین است. براینبیان نیز می توان ایراد گرفت كه: اولا خود همین واسطه واقع شدن خاصیتی است و بزرگترین خاصیتها است، ارزش پول در سلسله معلولات مبادله است. كسی كه پول را به قرض می دهد می خواهد این خاصیت را كه خود می تواند از آن استفاده كند در اختیار دیگری بگذارد. پول معنی حرفی است، ولی همین معنی حرفی را در اختیار دیگری قرار می دهد. ما نمی گوئیم جریان ” ك پ ك ” تبدیل شود به جریان ” پ پ ” بلكه می گوئیم جریان ” ك پ ك ” ادامه پیدا می كند و به شكل ” پ ك پ ” در می آید كه پول كوچكتر مبدأ است و پول بزرگتر منتها. همین را در اختیار دیگری قرار می دهد ولی این ایراد وارد نیست زیرا اینكه گفته می شود پول مولد نیست، پول معنی حرفی است، به معنی این است كه پول فقط واسطه در مبادله است و خود مبادله فی حد ذاته ایجاد ارزش نمی كند خواه منشأ ارزش را كار بدانیم یا فایده و اثر و یا چیز دیگر، یعنی دو كالا كه در مقابل هم قرار می گیرند و مبادله می شوند به سبب مبادله ارزش بیشتری پیدا نمی كنند. پول نیز كه واسطه میان دو مبادله است، یعنی مبادله كالا به كالا را به وسیله مبادله كالا پول، پول كالا، آسان می كند ارزشی ایجاد نمی كند. این مطلب در مبادله های عادی كه در زمینه های احتیاجات شخصی صورت می گیرد، یعنی مولد یك كالا با وساطت پول، كالای دیگری به چنگ می آورد خیلی روشن است. اما در مبادله های غیر معمولی یعنی مبادله های تجاری كه در واقع جریان به شكل ” پ ك پ ” است یعنی برای تاجر پول اصالت دارد، جریان از پول كوچك آغاز و به پول بزرگتر ختم می شود و در حقیقت ” ك ” رابط و معنی حرفی میان دو ” پ ” است، زیرا تاجر به خاطر احتیاج شخصی كالائی را نه می خرد و نه می فروشد، بلكه او سرمایه داری است كه برای ازدیاد سرمایه و پول كالا را خرید و فروش می كند، در اینگونه مبادله ها ممكن است كسی ادعا كند كه خود پول مولد است، و به عبارت دیگر خود مبادله مولد است، پس پول نیز می تواند مولد باشد، پس پول عقیم نیست، پس گرفتن منافع و بهره پول، دزدی و استثمار نیست.
این مطلب نیز جواب دارد. ما صحت مبادلات تجاری و سرمایه داری تجاری را منكر نیستیم. ما قبول داریم كه در مبادلات تجاری هدف تاجر این نیست كه به وسیله پول كالائی را به كالائی دیگر تبدیل كند. بلكه هدفش این است كه به وسیله كالا پول كوچكتر را به پول بزرگتر تبدیل كند، یعنی جریان تجاری ” پ ك پ ” است. در عین حال هیچیك از اینها دلیل نمی شود كه پول مولد باشد، یعنی صحت و مشروعیت معاملات تجاری بر اساس مولد بودن پول یا مبادله نیست، بر اساس دیگر است. توضیح آنكه همان طوری كه كار مجسم یعنی كالا قابل مبادله است مثل اینكه دهقان گندم تولید می كند و آن را با روغن مبادله می كند، خود كار نیز قابل مبادله است، مانند كاری كه شخصی روی ماده ای كه به دیگری تعلق دارد انجام می دهد و در عوض مزد می گیرد، مانند خیاط و عمله. (تاجر از یك نظر مزد كار خود را می گیرد) مزد گرفتن، مبادله خود كار است با پول نه مبادله اثر كار. مقدمه دیگر اینكه آن كسی كه كاری می كند و خود كار را مبادله می كند (كارگر روزمزد) و همچنین كسی كه اثر كار خود را مبادله می كند (مثل خیاط)، گاهی به كمك ابزار و وسیله یعنی به كمك مقداری ثروت، كار خود را انجام می دهد، مثل تیشه هیزم شكن، و گاهی بدون كمك، و نیز گاهی این كار را بر روی یك ماده خامی از خود انجام می دهد و گاهی روی ماده غیر، مثل نخ رشته شده نخریس كه بر روی ماده خام صورت گرفته است. آن كسی كه اثر كار را مبادله می كند در حقیقت به واسطه كار خود بر روی ماده بخصوصی بر ارزش آن ماده می افزاید و آن را به بازار می آورد حالا اگر كسی آن قدرت و توانائی را داشت كه با كار خود زیادتر از احتیاجات شخصی خود را تأمین كند، یعنی كار خود را و یا اثر كار خود را به بازار ببرد و یا آن كالای زائد بر میزان احتیاج را ذخیره كند و یا با جریان و پیدایش پول، با آن، پول برای ذخیره تهیه كند، نمی توان گفت فی حد ذاته عمل نا مشروعی انجام داده است. به عبارت دیگر اگر جریانی به این صورت باشد: كار، پول، كه پول محصول از كار را برای ذخیره می خواهد فی حد ذاته مانعی ندارد.
در تجارت هدف تاجر البته افزایش پول است، افزایش ذخیره و سرمایه است. اما اگر فرض كنیم كار تاجر فقط مبادله است و بس، یعنی روی كالاها هیچ كار و ابتكاری انجام نمی دهد، و اینچنین عمل هرگز سودی در بر ندارد مگر از طریق دزدی یعنی از این طریق كه كالائی را كمتر از ارزش واقعی بخرد و یا بیشتر از ارزش واقعی بفروشد و یا از طریق نوسانات تصادفی بازار، كه البته این نوسانات دو طرف دارد، ورشكست هم دارد. تجارت مشروع آنگاه است كه تاجر عملا و واقعا واسطه باشد میان تولید كنندگان و مصرف كنندگان، یعنی كاری در واقع روی كالا صورت می دهد و یا ابتكاری به خرج می دهد. پس تاجر اگر فقط كارش مبادله باشد، از مبادله، ثروت مشروعی اضافه نمی شود، مبادله ایجاد ارزش نمی كند. ظاهرا علت اینكه بیع قبل القبض جایز نیست و علت اینكه «كل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه»: (هر کالایی که قبل از تحویل گرفتن از فروشنده طلب شود، تلف آن به حساب فروشنده است) همین است كه تجارت باید بر مبنای كاری بر روی سرمایه استوار باشد نه صرف دست به دست كردن و مبادله كه اثری جز گران كردن بی جهت كالا ندارد. از اینجا معلوم می شود كه چنین نیست كه خود به خود جریان ” پ ك پ ” بتواند پول كوچكتر را تبدیل به پول بزرگتر كند، مگر آنكه ” ك ” كه در وسط واقع شده است تغییر حالت بدهد. اگر كالا تغییر حالت داد معلوم می شود كه ” پ ” كوچك قادر نیست تبدیل شود به ” پ ” بزرگتر و كالا فقط رابط باشد. این كالا است كه توانسته است به واسطه مقداری كار، ارزش اضافه كند و ” پ ” كوچك را به ” پ ” بزرگتر تبدیل كند همین كه معلوم شد در سرمایه های تجاری نیز پول – با اینكه كالا رابط می شود – قادر به ایجاد اضافه ارزش نیست، پس به طریق اولی وقتی كه كالا رابط نباشد و جریان ” پ پ ” باشد كه مسئله ربا است قادر به تولید نیست.
تاثیر ریا بر بطلان اعمال
در روایت است که اگر انسان عمل خیر انجام بدهد ملائکه ای هستند که این عمل خیر را بالا می برند و اگر عمل شر انجام بدهد آن را پایین می برند. معلوم می شود اعمال خیر انسان به یک سو می رود و اعمال شر انسان به سوی دیگر. در حدیث است که انسان عملی را ابتدا برای خدا انجام می دهد، این عملش می رود – به تعبیر قرآن – به علیین یعنی آن بالا بالاها، عملش خالص است یعنی ابتدا که عمل را انجام داده خالصا مخلصا انجام داده و عمل هم بالارفته. (البته این بالا و پایین معلوم است که بالا و پایین به شکل دیگری است) بعد وسوسه نفس سبب می شود که یکدفعه انسان بعد از عمل ریا کند یعنی بعد از عمل برای مردم بازگو می کند که بله، خدا به ما توفیق داد ما فلان عمل را در فلان وقت انجام دادیم، فلان خیر به دست ما جاری شد. این عمل یک درجه می آید پایین. یادم نیست که در دفعه دوم یا سوم دستور می رسد آن عمل را از آنجا بردارید و در سجین – که از ماده سجن است – یعنی در آن حبس خانه قرار بدهید، یعنی یک عمل علیینی بعد از ریا و به وسیله ریا تبدیل به عمل سجینی می شود.
منبع: کتابخانه طهور