بحث در مسائل مستحدثه به مسائل اقتصادی رسید و سخن در اسکناس و احکامی است که به آن مربوط می باشد.
گفتیم برای پیدا کردن جواب باید ابتدا ماهیت و حقیقت اسکناس روشن شود. حکم بسیار از احکام هنگامی روشن می شود که کارشناسی دقیقی در مورد موضوعات و ماهیت آنها اعمال شود. از این رو فقیه موظف است در بسیاری از موارد به سراغ شناخت موضوعات رود تا بتواند احکام را روشن کند. بر خلاف اینکه می گویند تعیین موضوع از شؤونات فقیه نیست در بسیاری موارد فقیه موظف است موضوعات را تعیین کند. وقتی فقیهی می خواهد حکم دهد الکل صنعتی پاک است یا نه باید مشخص کند که آیا الکل مسکر مایع است یا نه. در بحث اسکناس هم باید ابتدا حقیقت و ماهیت اسکناس را بدانیم تا بتوانیم احکام فقهی آن را بررسی کنیم.
گفتیم برای شناخت ماهیت اسکناس باید مقدماتی را بررسی کنیم. مقدمه ی اولی را مطرح کردیم.
مقدمه ی ثانیه سیر تاریخی به وجود آمدن اسکناس می باشد. یعنی باید بررسی کنیم پول از کجا پدید آمد و چگونه به اسکناس تبدیل شد.
در سابق معاملات به صورت جنس به جنس بود و پولی وجود نداشت. مثلا کسی مقدار زیادی گندم داشت که بیش از نیاز سالش بود و دیگری هم بیش از نیاز زندگی اش گوسفند پرورش داده بود آنها این دو مال را با هم معاوضه می کردند.
این نوع معامله امروزه هم در بعضی از محیط های کوچک وجود دارد و حتی در بعضی از محیط های بزرگ مانند معامله ی بین دولت ها نیز رایج می باشد. مثلا کشورهایی هستند که واحد پولی یکدیگر را قبول ندارند و نمی توانند پول خود را به دلار تبدیل کنند آنها مقادیر عظیمی از جنس را به جنس دیگر معاوضه می کنند مثلا گندم را به نفت معاوضه می کنند.
بشر بعد از مدتی دید این کار به راحتی قابل انجام نیست گاه فردی گندم داشت و به گوسفند احتیاج داشت ولی صاحب گوسفند احتیاج به گندم نداشت. همچنین در مسافرت ها نمی شد اجناس را حمل و نقل کرد تا با جنس دیگری معاوضه کرد.
بر این اساس بشر به دنبال واسطه ای بود که همه چیز با آن قابل تبدیل باشد و حاوی سه خصلت باشد:
اول اینکه همه آن را قبول داشته باشند و به عبارت دیگر همه چیز با آن قابل تبدیل باشد.
دوم اینکه نقل و انتقال آن راحت باشد.
سوم اینکه فاسد شدنی نباشد و بتوان آن را به مدت طولانی نگهداری و ذخیره کرد.
این صفات در طلا و نقره یافت شد و در نتیجه سکه های طلا و نقره به وجود آمد و هر کدام نقش و نگار و ضربی داشت تا مشخص شود مربوط به کدام شهر و دیار می باشد.
اینکه هم طلا ضرب شد و هم نقره برای این بود که دینار برای معاملات مهم باشد و درهم برای معاملات کوچک. برای معاملات کوچک تر سکه های مس و مانند آن هم رایج شده بود.
هزاران سال بر این منوال گذشت. با پیشرفت زندگی مشخص شد که طلا و نقره نیز جوابگو نمی باشد. برای معاملات بزرگ باید حجم وسیعی از درهم و دینار را نقل و انتقال می دادند. نگهداری آنها نیز مشکل بود و حمل و نقل آنها در سفرها بسیار مشکل بود و سنگینی می کرد.
بر این اساس انسان بعد از صنعت چاپ به فکر افتاد که از پول های کاغذی استفاده کنند و برای اینکه این اسکناس های به راحتی قابل تقلب نباشد نقش و امضا ها و رمزهایی در آن قرار دادند.
از آنجا که کاغذ ارزشی نداشت مجبور شدند پشتوانه ای برای آن به وجود آورند که یا طلا و نقره بوده و یا شمش های طلا و یا منابع زیرزمینی یا منابع صنعتی و سایر منابع مالی یک مملکت و یا پشتوانه ی حکومت.
در زمان جنگ مجبور شدیم بیش از پشتوانه اسکناس چاپ کنیم و بعد از جنگ دولت به ازای اسکناس ها به مردم جنس داد و به تدریج آن اسکناس ها را جمع کرد. بنابراین اسکناس هم باید پشتوانه داشته باشد و هم تعهد دولت وجود داشته باشد. نکته ی دیگر این است که اسکناس باید به اندازه ی اجناس موجود در کشور باشد و الا اگر اندازه ی اسکناس دو برابر اجناس شود قیمت جنس ها هم دو برابر خواهد شد و تورم به وجود می آید.
از مجموع این مقدمه ها مشخص می شود که ماهیت اسکناس ماهیت درهم و دینار نیست.
در یک صورت اسکناس می تواند نماینده ی درهم و دینار باشد و آن اینکه وقتی من اسکناسی به کسی می دهم علامت آن باشد که فرد مزبور در ذمه ی خود ده درهم و یا ده دینار به من بدهکار باشد و یا اینکه ماهیت اسکناس حواله باشد. ولی واقعیت این است که اسکناس فی نفسه ارزشی ندارد و فقط اعتبار است که آن را با ارزش می کند و اسکناس نمی تواند حواله باشد. حواله به این معنا است که وقتی برگه تحویل داده می شود جنس هم به انسان تحویل داده شود مثلا حواله ای که برای گندم است به این معنا است که وقتی داده شد انسان بتواند از انبار مقداری گندم بگیرد ولی در مورد اسکناس، اگر حواله ای برای طلا و نقره باشد کسی نمی تواند آن را به بانک تحویل دهد و طلا و نقره بگیرد.
ولی چک حواله است زیرا وقتی تحویل داده می شود به ازای آن پول تحویل داده می شود.
با این بیان ربای قرضی در اسکناس جاری می شود زیرا ربای قرضی یعنی چیزی بدهیم و بیشتر از آن را بگیریم و این کار در اسکناس می تواند محقق شود. حتی اگر کسی به فردی قرض دهد و بگوید همان را برگردان با این اضافه که فاتحه ای برای مرحوم پدرم بخوانی این هم ربا می شود. (البته در صورتی که شرط کند و خود را طلبکار بداند. بله اگر قرض دهنده شرط کند ولی خود را طلبکار ندارد علامت این است که شرط مزبور صوری بوده است و اشکال ندارد)
در ربای قرضی اضافه به هر شکلی که باشد اعم از مادی، معنوی، انجام فعل، زیاده ی وصفی و هر نوع دیگر ربا و حرام است.
مخفی نماند که فروش اسکناس به اسکناس بیشتر قابل تصور است مثلا اسکناس را نقد می دهد و نسیه بیشتر از آن را می گیرد.
گفته نشود که ربای معاوضی فقط در مکیل و موزون است و در معدود ربای معاوضی فرض ندارد. اسکناس هم معدود است از این رو ربای معاوضی در آن راه ندارد و همین موجب شده است که جمعی برای فرار از ربا به سراغ معاوضه ی اسکناس به اسکناس می روند و به بیان دیگر به جای قرض دادن اسکناس، آن را می فروشد.
نقول: در معامله ی اسکناس به اسکناس اشکال دیگری وجود دارد و آن اینکه اسکناس در عرف عقلاء ثمن است نه مثمن. آیه ی (اوفوا بالعقود) عقودی را شامل می شود که در میان عقلاء رایج باشد. از این رو اگر کسی یک نوع معامله اختراع کند آیه ی مزبور آن را شامل نمی شود.
بله در دو مورد اسکناس به فروش می رسد:
- در ارزهای مختلف مانند دلار به واحد پولی دیگر خرید و فروش می شود
- بیع دین به نقد مثلا کسی صد هزار تومان از فردی بدهکار است که یک ماهه به زید نود هزار تومان نقد می فروشد.
فروش اسکناس به اسکناس در غیر این دو مورد عقلایی نیست و اگر کسی چنین کند عقلاء می گویند این همان وام است که شکل آن را عوض کرده اند زیرا بیع اسکناس عقلایی نیست. (لا اقل اینکه ما در خرید و فروش اسکناس قائل به احتیاط لا یترک هستیم)
درس خارج آیت الله مکارم شیرازی منبع: ارتباط شیعی