با توجه به تغییر قالب سایت و تغییراتی در بخش های گوناگون، مشکلاتی در بخش های گوناگون بوجود آمده که در حال رفع این مشکلات و بازسازی بخش های آسیب دیده هستیم. از شکیبایی شما متشکریم.
بانک مبتنی بر یک اصل و گزاره فقهی در دین یهود است-ب1

بانک مبتنی بر یک اصل و گزاره فقهی در دین یهود است-ب1

مصاحبه‌‌ای که در ادامه مطالعه خواهید کرد پیرامون نهاد و پارادایم اقتصادی است که روزنامه سپهر غرب با آقای رهجو مدیرمسئول پایگاه کدآمایی انجام داده. این مصاحبه در دو بخش خدمتتان ارائه خواهد شد:

دریافت پرونده PDF این مقاله

امروز در شرايطي به سر مي‌بريم، كه اوضاع اقتصادي از نظر پيچيدگي به حدي رسيده كه تحليل و حلاجي آن كار ساده‌اي نيست. در چنين شرايطي به افرادي نياز است كه بتوانند اين اوضاع در هم تنيده را كه به كلاف سردرگمي مي‌ماند، تحليل كنند. اما مشكل اساسي اين است كه پيدا كردن افرادي كه بتوانند اوضاع اقتصادي موجود را تحليل كنند ساده نيست. اساسا دانش‌گاه‌هاي كشور در تربيت افرادي كه بتوانند اين اوضاع را بفهمند و سپس با ارايه‌ي تحليل فهم خود ‌را انتقال دهند، عاجزند.

اما بر خلاف دانش‌گاه‌ها، انديشكده‌ها چاره‌اي جز تحليل‌گري ندارند. تصميم‌سازي كه كارويژه‌ي اصلي يك انديشكده است اساسا بدون تحليلِ پيشيني بي‌معناست. به اين دليل سراغ انديشكده‌ي يقين رفتيم تا به ما در دست‌يابي به يك تحليل از فضاي موجود، كمك كند. انديشكده‌اي كه امروز در حوزه‌ي تصميم‌سازي و توليد علم به يك چهره‌ي شناخته‌ شده در ايران بدل شده است. ما از آقاي علي رهجو از اعضاي هيات علمي اين انديشكده كه در حوزه‌ي اقتصاد فعاليت مي‌كند خواستيم تا به ما كمك كنند فضاي اقتصادي حاكم در كشور و جهان قدري برايمان روشن‌تر شود. ايشان ضمنا سردبير وب‌سايت كدآمايي هم هستند كه به طور تخصصي به موضوع الگوهاي معيشتي و اقتصاد مي‌پردازد. از اين‌رو مصاحبه‌اي را با ايشان ترتيب داديم كه بخش اول آن‌ در ادامه مي‌آيد.

به نظر شما مهم‌ترین مولفه‌های اقتصاد اسلامی و لیبرالیستی چه بوده و تفاوت‌های عمده‌ي آنها در نظریه و عمل چیست؟

در ابتدا اجازه دهيد، قبل از اين‌كه به سوال شما پاسخ دهم، تكليف خود را با مفهوم اقتصاد روشن كنيم. اقتصاد يك غلط مصطلح است. وقتي از واژه‌ي اقتصاد استفاده مي‌كنيم، مفهومي كه به آن متصل است در يك جمله الگو يا شيوه‌ي معيشت است اما آن‌چه كه اين واژه به طور دقيق معنا مي‌دهد، ميانه‌روي است. فاصله‌ي مفهوم ميانه‌روي را با مفهوم الگوي معيشت ملاحظه كنيد!

اوضاع زماني بدتر مي‌شود كه اين مفهوم روبه‌روي واژه‌ي اكانامي Economy قرار مي‌گيرد. وقتي در غرب براي الگوي معيشت از اكانامي استفاده مي‌شود ما آن‌را به اقتصاد ترجمه مي‌كنيم. يعني نه تنها واژه‌ي اقتصاد معادل مفهوم الگوي معيشت شده، بلكه يك معادل ديگر هم پيدا كرده است، الگوي معيشت غربي، يعني اكانامي.

از سوي ديگر عده‌اي با توجه به اين تلقي صحيح كه اسلام نيز الگوي معيشت خاص خود را دارد، براي الگوي معيشت اسلامي هم از اقتصاد استفاده مي‌كنند و اگر بخواهند منظور خود را دقيق‌تر كنند از اقتصاد اسلامي استفاده مي‌كنند. پس تا اين‌جا، اقتصاد هم به غلط معادل الگوي معيشت است، هم معادل الگوي معيشت غربي يعني اكانامي و هم معادلي است براي الگوي معيشت اسلامي يعني بيع.

از اين‌كه از واژه‌هاي تخصصي كه شايد برخي از آن‌‌ها خيلي به گوشتان آشنا نيست، استفاده مي‌كنم، پيشاپيش عذرخواهي مي‌كنم، اما براي توليد علم هيچ چيزي مهم‌تر از دقت در انتخاب واژگان و مفاهيم نيست. يكي از دلايل اصلي كندي توليد علم، خصوصا در علوم انساني نيز همين عدم دقت در انتخاب كلمات است.

اين نكات براي من كه جالب است، حتما براي مخاطبان هم جالب خواهد بود، خواهش مي‌كنم ادامه دهيد…

خوب تا اين‌جا، متوجه شديم، كه معناي دقيق واژه‌ي اقتصاد، معادل مفهوم الگوي معيشت نيست. معادل اكانامي، يا الگوي معيشت غرب و معادل بيع،‌ يا الگوي معيشت اسلام هم نيست. اما ما به غلط مصطلح براي همه‌ي اين مفاهيم كه هر يك نماينده‌گي حجم گسترده‌اي از علم را بر عهده دارند از اقتصاد استفاده مي‌كنيم. يعني وقتي داريم از اقتصاد استفاده مي‌كنيم، هم اكانامي را كه امروز در تمام دانش‌گاه‌هاي جهان از جمله ايران تدريس مي‌شود و اين حجم از كتاب‌ها، درس‌ها و گرايش‌هاي مختلف را دارد خطاب قرار مي‌دهيم؛ هم بيع يا الگوي معيشت اسلامي منظورمان است. امروز بخش خرد و محدودي از بيع در حوزه‌ي علميه‌ مطرح است كه ساز و كارهاي معامله را در ميان افراد مشخص كرده است، يا مقدار محدودتري از آن در قالب كتاب‌هايي مثل اقتصادناي شهيد صدر تبيين شده است.

تازه اين همه‌ي قضيه نيست. وقتي به جاي اقتصاد از مفهوم الگوي معيشت استفاده مي‌كنيد، بعد به آن صفت غربي يا اسلامي مي‌دهيد، با قدري هوش‌مندي اين سوال به ذهن‌تان خطور خواهد كرد كه آيا صفت‌هاي ديگري نيز مي‌توان به مفهوم الگوي معيشت نسبت داد؟

خوب مثلا چه صفتي را مي‌شود به آن نسبت داد؟

ببينيد، اين‌جا بيش از آن‌كه خود اين صفت مهم باشد، ميدان‌هاي متعددي مهم هستند كه با اتيمولوژي Ethimology يا ريشه‌شناسي، و ترمينولوژي Terminologyيا مفهوم‌شناسي مي‌توان باز كرد. ميدان‌هاي گسترده‌اي در حد يك حوزه‌ي گسترده از علم. ببينيد چه حجم گسترده‌اي از علم به مفهوم الگوي معيشت غربي يعني اكانامي متصل است. خيلي بيش‌تر از اين حجم از علم را مي‌توان از دل اسلام براي الگوي معيشت اسلامي احصا كرد كه تا امروز تنها بخش‌هايي از آن احصا شده است. اين كلان‌نگري در گشايش ميادين جديد علم، مي‌تواند ما را از دست گرفتن كاسه‌ي چه كنم در مواجهه با خيلي از مشكلات، خصوصا در حوزه‌ي معيشت مردم نجات دهد.

در واقع موضوع صرفا الصاق يك صفت ساده، در پي مفهوم الگوي معيشت نيست. به طور مثال ما يك حوزه‌ي تمدني هستيم با تاريخي بيش از 3000 سال كه حكومت‌ها و سلسله‌هاي مختلفي را تجربه كرده‌ايم. تكامل نظام اجتماعي در حوزه‌ي تمدني ايران، در دوره‌هايي تا حد امپراتوري پيش‌ رفته است. امپراتوري هخامنشي و امپراتوري ساساني. خوب اين حكومت‌ها و سلسله‌ها و اين دو امپراتوري در اين حوزه‌ي تمدني به روشي معيشت مردم را اداره‌ي مي‌كرده‌اند. آن‌ها قطعا الگوي معيشت ويژه‌ي خود را داشته‌اند. اين‌جاست كه الگوي معيشتي با صفت ايراني خود را نشان مي‌دهد. الگويي كه به صورت خلاصه به آن كدآمايي گفته مي‌شود.

پارادایم اقتصاد«واژه‌ي اقتصاد، نه تنها معادل مفهوم الگوي معيشت نيست بلكه معادل اكانامي، بيع و كدآمايي هم نيست. اما به غلط مصطلح براي همه‌ي اين مفاهيم كه هر يك نماينده‌گي حجم گسترده‌اي از علم را بر عهده دارند از اقتصاد استفاده مي‌شود.»

خوب فكر مي‌كنم ديگر نوبت به پاسخ به سوال اصلي رسيده باشد…

سوال شما خيلي كلي است، مولفه‌هاي مهم اين دو الگوي معيشت را در نظر و عمل مقايسه كردن، حداقل نياز به چند واحد درسي پاسخ دارد، تازه اگر بخواهيم مختصر به سوال جواب دهيم.

اگر بخواهیم به‌صورت خلاصه مؤلفه‌های کلیدی این الگوها را باهم مقایسه کنیم، به‌جای این‌که از اول شروع کنیم بهتر است از آخر شروع کنیم.

الگوهای معیشت«با اتيمولوژي Ethimology یا ريشه‌شناسي، و ترمينولوژي Terminologyيا مفهوم‌شناسي مي‌توان ميدان‌هاي تازه‌اي را باز كرد. ميدان‌هاي گسترده‌اي در حد يك حوزه‌ي گسترده از علم.»

دقیقاً منظورتان چیست؟

ببینید همان‌طور که از سؤال شما برمی‌آید، هدف شما یک مقایسه نظری و سپس یک مقایسه عملی است. یعنی ابتدا در حوزه‌ی نظری این دو الگوی معیشت را باهم مقایسه کنیم، سپس برسیم به مقایسه عملی.

عمدتاً افراد هرقدر هم که خوب در حوزه‌ی نظر متوجه تفاوت‌های جدی این دو الگوی معیشت می‌شوند، خصوصاً وقتی با رویکرد انتقادی اشکالات جدی اکانامی به آن‌ها ارائه می‌شود، بلافاصله می‌پرسند خوب چه جای‌گزینی وجود دارد. در اصلاح عامیانه گفته می‌شود «خوب چی به جاش؟» این‌که از جای گزین می‌پرسند، منظورشان خیلی جای‌گزین نظری نیست، بلکه منظور آن‌ها جای‌گزین عملی است.

شما تا الآن داشتید از اهمیت ریشه‌شناسی و مفهوم‌شناسی می‌گفتید که مرحله‌ي حتی قبل از نظر است، حالا چه‌طور به‌یک‌باره از مرحله‌ي نظری هم عبور کردید و رسیدید به عمل!؟

درست می‌فرمایید، اما من قصد ندارم صرفاً با یک مقایسه عملیاتی از حوزه‌ی نظری صرف‌نظر کنم، بلکه نگاه عملیاتی کمک می‌کند تا مقایسه نظری هم به بهترین شکل انجام شود.

ببینید در فلسفه یک مفهوم وجود دارد به نام فنومن يا پدیده، آنچه پدیدار است و دیده می‌شود خصوصاً در حوزه‌ی حس، به‌طوری‌که فنومنال که صفتی است که از این کلمه ساخته می‌شود در ترجمه ساده می‌شود محسوس، یعنی آن‌چه که احساس می‌شود.

حال فنومنولوژی که یک رویکرد شاخص در فلسفه است، می‌شود پدیدارشناسی؛ یعنی شناخت آن بخش محسوس پدیده‌ها.

تمام فرآیندهای نظری درنهایت در حوزه‌ی اجرایی پدیدار و محسوس می‌شوند. شما یک‌بار با رویکرد نظرگرایانه، الگوهای معیشت را بررسی می‌کنید و درنهایت نقاط ضعف و قوت بخش اجرایی را در بخش نظری ارزیابی می‌کنید، بار دیگر در یک نگاه پدیدارشناسانه، آن‌چه را که در حوزه‌ی اجرایی و عملیاتی از آب درآمده بررسی و تحلیل می‌کنید، سپس خیلی بهتر از کم و کیف حوزه‌ی نظری و به سرانجام رسیدن نظریات اطلاع پیدا می‌کنید.

فنومنولوژی«یک‌بار با رویکرد نظرگرایانه، الگوهای معیشت را بررسی می‌کنید و درنهایت نقاط ضعف و قوت بخش اجرایی را در بخش نظری ارزیابی می‌کنید، بار دیگر در یک نگاه پدیدارشناسانه، آن‌چه را که در حوزه‌ی اجرایی و عملیاتی از آب درآمده بررسی و تحلیل می‌کنید، سپس خیلی بهتر از کم و کیف حوزه‌ی نظری و به سرانجام رسیدن نظریات اطلاع پیدا می‌کنید.»

اتفاقاً این همان رویکردی است که مردم زود متوجه آن می‌شوند، چون آن‌ها هم درنهایت قوت و ضعف نظریات غیر محسوس را در قالب پدیده‌های مشت پر کن و محسوس به ارزیابی می‌نشینند.

آیا این شیوه‌ی ارزیابی و تحلیل اصلاً در حوزه‌ی علوم انسانی استفاده می‌شود؟

به‌طور خلاصه افرادی که امروز در علوم انسانی به نهادگرایان معروف‌اند از همین روش استفاده می‌کنند. البته شیوه‌ی استفاده آن‌ها از این روش اشکالاتی دارد که شاید در ادامه صحبت‌ها به آن رسیدیم، اما آن‌چه که مسلم است این شیوه امروز در علوم انسانی بسیار کاربرد دارد.

خوب، ما هنوز پاسخ شما را به سؤال نشنیده‌ایم اما نکات خوبی که فکر می‌کنم باید قبل از پاسخ طرح می‌شدند را شنیدیم، فکر می‌کنم در ادامه‌ی همین مقدمات بد نیست توضیح مفهوم نهاد را هم از شما بشنویم.

نهاد، یکی از مفاهیم پیچیده در حوزه‌ی علوم انسانی است. نهاد به‌طور خلاصه نوع خاصی از سیستم است. وقتی یک سیستم به حد بالایی از هوشمندی می‌رسد واجد ویژگی‌هایی می‌شود که آن را می‌توان نهاد نامید. به بیانی هر نهادی سیستم است، اما هر سیستمی نهاد نیست. این ساده‌ترین نگاه به نهاد است.

سامانه‌ها و نهادها«نهاد به‌طور خلاصه نوع خاصی از سیستم است. وقتی یک سیستم به حد بالایی از هوشمندی می‌رسد واجد ویژگی‌هایی می‌شود که آن را می‌توان نهاد نامید. به بیانی هر نهادی سیستم است، اما هر سیستمی نهاد نیست.»

اگر قدری پیچیده‌تر بخواهیم نهاد را بشناسیم، بهتر است با یک مثال این کار را انجام دهیم. یک گوشي همراه هوشمند که امروز همه آن را می‌شناسند یا یک تبلت نماد خوبی برای یک نهاد است. یک تبلت، از سخت‌افزار، سیستم‌عامل و نرم‌افزارهای متعددی که بر روی آن نصب می‌شود تشکیل‌شده است. یعنی به ترتیب سخت‌افزار، نیمه سخت‌افزار و نرم‌افزار اجزای اصلی یک تبلت است. یک نهاد هم این سه جز اصلی را داراست. مثلاً مسجد یک نهاد است. سخت‌افزار آن همان بنا و ساختمان مسجد است، نیمه سخت‌افزار آن قوانین و قواعد حاکم در یک مسجد است، مثلاً شیوه و قاعده‌ی برگزاری نماز جماعت مثالی برای قوانین حاکم در نهادی مثل مسجد است. نرم‌افزار این نهاد هم روح حاکم در آن است که شاخص‌ترین جنبه‌ی آن روح تعبد و بندگی است که در این نهاد حکم فرماست.

اجزاء نهاد«سخت‌افزار، نیمه سخت‌افزار و نرم‌افزار اجزای اصلی یک نهاد است. سخت‌افزارش همان بنا و ساختمان، نیمه سخت‌افزارش قوانین و قواعد حاکم و نرم‌افزارش هم روح حاکم آن است.»

اگر بخواهم یک مثال اقتصادی برای شما بزنم، خصوصاً از الگوی معیشت غرب یعنی اکانامی، بانک یک نهاد شاخص است و هر سه بخش اصلی را دارد و از نظر سیستمی به حدی از بلوغ رسیده که می‌توان آن را به‌صورت مجزا و مستقل از سازنده‌ی نهاد در نظر گرفت.

منظورتان از استقلال یک نهاد نسبت به سازنده‌ی آن چیست؟

ببینید شما درحالی‌که از یک تبلت، که نمادی برای نهاد است، استفاده می‌کنید؛ به‌صورت مجزا و بدون نیاز به سازنده‌اش برای شما قابل ‌استفاده است.

علاوه بر این عمدتاً این تبلت در زبان و فرهنگی طراحی می‌شود که لزوماً کاربر آن لازم نیست همان زبان و فرهنگ را داشته باشد تا بخواهد از این سیستم هوشمند یعنی نهاد استفاده کند. این سیستم می‌تواند مستقل از سازنده و مستقل از فرهنگ و زبان آن در دیگر فرهنگ‌ها و زبان‌ها به کاربران خدمات دهد.

تبلت آیپد«تبلت، نمادی برای نهاد است. یک تبلت از سخت‌افزار، سیستم‌عامل و نرم‌افزارهای متعددی که بر روی آن نصب می‌شود تشکیل ‌شده است. این سیستم می‌تواند مستقل از سازنده و مستقل از فرهنگ و زباني كه در آن ساخته شده در دیگر فرهنگ‌ها و زبان‌ها به کاربران خدمات دهد.»

یک نهاد هم به همین صورت است. وقتی به بلوغ رسید، می‌توان آن را مانند یک تبلت به محدوده‌های فرهنگی و جغرافیایی متفاوت صادر کرد و با کم‌ترین مشکل شاهد خدمات‌رسانی آن به محیط بود.

دوباره از مثال بانک استفاده می‌کنم. وقتی حول‌وحوش 800 سال قبل در ونیز یهودیان در گتوهای خود روی میزهایی می‌نشستند و بر روی آن‌ها به تجار مسیحی ربا می‌دادند، میزهایی که به آن بانکی می‌گفتند، کسی فکر نمی‌کرد که این نهاد کوچک به حدی از بلوغ برسد که بتوان آن را به یک پدیده‌ی جهانی بدل کرد. امروز بانک در حالی در کشورها، فرهنگ‌ها و مذاهب مختلف خدمات ارائه می‌دهد که دیگر نه ربادهندگان لزوماً یهودی‌اند و نه ربا گیرندگان مسیحی.

گتوهای یهودیان در ونیز ایتالیا بانکو منشا بانک ریشه شناسی«وقتی حول‌وحوش 800 سال قبل در ونیز یهودیان در گتوهای خود روی میزهایی می‌نشستند و بر روی آن‌ها به تجار مسیحی ربا می‌دادند، میزهایی که به آن بانکی می‌گفتند، کسی فکر نمی‌کرد که این نهاد کوچک به حدی از بلوغ برسد که به یک پدیده‌ی جهانی بدل شود.»

درست مثل یک گوشی هوشمند که همان‌طور که از نامش پیداست به درجه‌ای از هوشمندی رسیده است که ممکن است در آمریکا طراحی شود، در چین ساخته شود و در کشوری مثل ایران برایش سر و دست بشکند و دست بسیاری از جوانان، خیلی بیش‌تر از نرم‌های معمولی که حتی در کشورهایی مثل آمریکا حاکم است، ضریب نفوذ داشته باشد.

بانک هم ابتدا در سطح محدود توسط یهودیان در گتوها طراحی شد، بعد توسط خاندان‌هایی مثل مدیچی‌ها در ونیز دارای ساختمان و تشکیلات شد، ساخت و ساختار خود را به دست آورد، حالا امروز در کشوری مثل ایران هم به‌راحتی از آن استفاده می‌شود و هم کارمندان آن مسلمان‌اند و هم مشتریانش.