مقرراتزدایی و پیشرفتهای تکنولوژیک که از ابتدای سال 1990 آغاز شد به رشدی بسیار سریع در محصولات مالی پیچیدهای انجامید که آن را “مشتقات مالی” نامیدند. اقتصاددانان و بانکداران ادعا کردند که این ابزار بازارها را امنتر خواهد کرد اما درست برعکس بازارها را بیثبات کرد. با استفاده از مشتقات مالی، بانکداران می توانستند روی هر موضوعی از نوسانات قیمت جهانی نفت گرفته تا ورشکستگی شرکتی خاص و یا حتی روی وضعیت آبوهوا شرطبندی کنند. در انتهای دههي 90، مشتقات مالی بازاری 15 تریلیون دلاری و بدون نظارت بود.
حتی زمانیکه خانم بروکسلی بورن که در سال 1998 از سوی بیل کلینتون به ریاست کمیسیون قراردادهای آتی که بر بازار مشتقات مالی نظارت میکرد منصوب شده بود، خواست قوانینی را برای کنترل بازار لجام گسیخته و لیبرالی آمریکا وضع کند، به شدت مورد بازخواست قرار گرفت و از این اقدام او جلوگیری به عمل آمد. این اقدام خانم بورن جهت تصویب قانون نظارت بر معاملات بانکهای سرمایهگذاری والاستریت توسط گرینسپن (صهیونیستی که رئیس بانک مرکزی ایالات متحده امریکا بود) در ضمن بیانیهای به شدت محکوم شد. در مقابل، گنگرهي آمریکا در سال 2000، قانون نوسازی قراردادهای آتی را تصویب کرد که در آن نظارت و تنظیم مشتقات مالی ممنوع اعلام شده بود.
در واقع، مشتقات مالی چیزی جز روشهای پیچیدهی شرطبندی نیست و بدین ترتیب والاستریت تبدیل به کازینویی دیوانه شده است که امکان شرطبندی بر روی هرچیزی را برای فعالین والاستریت فراهم میکند.
در واقع، مشتقات مالی چیزی جز روشهای پیچیدهی شرطبندی نیست و بدین ترتیب والاستریت تبدیل به کازینویی دیوانه شده است که امکان شرطبندی بر روی هرچیزی را برای فعالین والاستریت فراهم میکند. این شرطبندیها هیچ قید و بند اخلاقی را برنمیتابد و هر آنچه بتواند برای مؤسسات اسما مالی و اصالتا قمارباز باعث سودآوری گردد، مورد شرطبندی و قمار قرار میگیرد. از شرطبندی بر روی آتشگرفتن خانهی مردم تا عدم موفقیت آنها در بازپرداخت وام گرفته تا حتی زندهماندنشان، موضوعاتی هستند که بانکهای سرمایهگذاری به اسم سرمایهگذاری روی آنها شرط میبندند و شرکتهای عظیم بیمهگذار مانند AIG در واقع به عنوان طرف دوم شرط، این شرطبندی را انجام ميدهند و در صورت اتفاق افتادن شرط، پولی را به بانک سرمایهگذار پرداخت میکنند.
قطعا یکی از وقیحانهترین شرطبندیها، شرطبندی شرکتها و مؤسسات مالی والاستریت روی زندهماندن کارمندانشان است؛ بدین ترتیب که مؤسسات و شرکتهای آمریکایی (مثل Wall Mart) با پرداختن وجهی به عنوان حق بیمه (بخوانید حق شرطبندی) به شرکتهای بیمه (بخوانید مؤسسات شرطبندی) بر روی مرگ کارمندشان شرط میبندند. در این صورت با مرگ کارمند، شرکت کارفرما از شرکت بیمه، غرامت (بخوانید شرط را برده و جایزه میگیرد) دریافت میکند. بدینترتیب مرگ کارمندان برای شرکتها بسیار سودآورتر از زنده ماندن آنهاست؛ فلذا این شرکتها بیشتر خواستار مرگ کارمندانشان هستند. قابل توجه است که همانند شرطبندیهای مسابقات ورزشی که بنا بر قدرت تیمی که شرطبندی روی برد آن انجام میپذیرد، ضریب دریافت جایزه تفاوت میکند. و در اینجا نیز هر چه فردی که میمیرد جوانتر باشد، پولی که شرکت از بیمه میگیرد نیز بیشتر است. همچنین زنها ارزشمندتر از مردها هستند چون معمولا بیشتر از مردها زندگی میکنند. پس بهترین کارمندان برای مُردن در شرکتها، زنهای جوان هستند، چرا که در امر شرطبندی بالاترین ضریب شرط (ریسک شرطبندی)، شرطبندی بر روی مرگ زنان جوان است. این کار را در اصطلاح “بیمهی مرگ رعیت” (dead peasant insurance) نام نهادهاند. برای مثال Amegy Bank در هوستون در نوامبر سال 2008 در ازای مرگ یکی از مدیران میانی خود به نام دن جانسون، با ذینفع خواندن خود، مبلغی معادل 5/1 میلیون دلار از شرکت بیمه دریافت کرد.
منبع:اسماء، ویژه نامه بحران نظام سرمایهداری