ـ سرمایه محوری (capitalism) را مارکسیست ها ،به سرمایه داری ترجمه کرده اند به این دلیل که آنها با اصل سرمایه مخالف بوده و هر گونه سرمایه داری به معنای لغوی آن را بر نمی تابیده و مخالفت خود را با تمامی سرمایه داران ابراز داشته اند.
2 ـ این ترجمه ناقص از این کلمه، سبب شده که معنای این کلمه خوب روشن نشده و لوازم معنایی آن به وضوح دیده نشود. در سرمایه محوری، سرمایه در مرکز واقع می شود و همه اقتصاد بر خود سرمایه استوار گشته و بر محور قانون سرمایه می چرخد پس تحلیل سرمایه و لوازم آن ما را به تحلیل دقیق سرمایه محوری سوق خواهد داد.
3 ـ محور در سرمایه محوری افزایش سرمایه است و اخلاق آن نیز همین است که تراکم سرمایه، هر چه بیشتر (جمله مشهور مارکس: تراکم، تراکم. این است شعار آسمانی). پس بانکداری در این نظام یک اصل است و بانکداری هم رشد سرمایه است و سرمایه را بر سرمایه می افزاید که آن نیز ربا نام دارد.
4 ـ در هر جامعه ای که محور اقتصادی آن سرمایه محوری باشد، ربا در آن راه می یابد مثل جامعه ایرانی بعد از جنگ که سرمایه محوری در آن محور واقع شد و امروزه ربا، تاروپود اقتصاد ایرانی را از روستاها تا شهرها و از بانک های خصوصی و عمومی تا بازارهای سنتی طی کرده است.
5 ـ سرمایه محوری به دنبال ارزش افزوده بر سرمایه به وسیله خود سرمایه است نه با کار و عمل. به همین دلیل سرمایه محوری فقط قانون پول را می شناسد و بس، قانونی که فقط پول بر پول افزاید پس اقتصاد پول بر این مبنا شکل یافته و اساس آن بر قانون بانکی قرار داده شده است. که چگونه با بالا بردن و پایین آوردن نرخ سود و ربا، به اقتصاد پولی سروسامان داد، و پول بر پول افزوده شود.
6 ـ اینجاست که ظلم و بی عدالتی عظیمی رخ می دهد به این صورت که بانک ها پول را قرض می دهند و بر قرض های خود، سودهایی معین می کنند و از مابه التفاوت سوددهی به پول های پس انداز مشتریان خود و پول های قرض داده شده، به عنوان سرمایه افزوده بانک ها استفاده می کند که هر روز بر آن افزوده می شود چون درصد سوددهی به مشتریان همیشه از سودی که از مقروض های مشتریان خود می گیرد، بسیار کمتر است و این رمز پایداری بانکداری امروز است که پول روی پول می آید.
7 ـ کسانی که از بانک پول ربائی می گیرند، مجبورند که یک نوع تلاش بی اجر و مزد و بی حدی انجام دهند که اول بتوانند اصل پول را به اضافه سود بانکی برگردانند و در همین حال بتوانند سودی هم از قبل آن پول به دست بیاورند تا فقط حمال بانکی نباشند و بتوانند آینده خود را بسازند. پس این نظام پولی ظلم زیادی را بر عاملان تحمیل می کند.
8 ـ عامل اگر رئیس یک کارخانه باشد، فشار نهایی خود را بر مدیران و کارگران خواهد گذاشت تا بتواند سوددهی داشته باشد و گر نه سرمایه خود را یکجا به بانک واگذار خواهد کرد و از همین جاست که کارگزاران بانکی در واقع بر کارگران و مدیران ظلم بی حد روا می دارند تا سود بانکی و سود، تأمین شود و از همین ظلم های متراتب به عنوان رشد اقتصادی و عقلانیت اقتصادی ،نام برده می شود.
9 ـ اگر کارگزار بانکی نتواند سود و اصل پول را برگرداند، بانک در سرمایه او نیز شریک خواهد شد و یا حتی ملک و املاک را به نفع خود مصادره می کند. به این ترتیب «غارت سرمایه ها» توسط بانک ها نیز شکل می گیرد و این غارت از یک طرف بر قدرت بانک ها و از طرف دیگر بر کارگزاران، فقر و نداری را خواهد افزود. که این خود از مظاهر دیگر بی عدالتی در جامعه است.
10 ـ از آنجا که انحصارطلبی نتیجه چنین اقتصادی است، بانک مرکزی کشورهای سرمایه محور در اقتصاد پولی دخالت می کند و با بالا و پایین بردن سوددهی بانکی و نرخ سود بانکی اجازه رکود (پول کم و کالای بسیار) و تورم (پول بسیار و کالای کم) را نمی دهد. چون در این صورت روند به سود سرمایه محور (صاحبان بانک ها) نبوده و رشد پولی در جامعه متوقف می شود. پس با این مکانیسم نیز از عدالت خبری نخواهد بود چون این مکانیسم به دنبال عدالت نیست بلکه به دنبال تعدیل عرضه و تقاضا است.
11 ـ جهانی سازی امریکائی به معنای ایجاد بانک مرکزی جهانی است که پول واحد جهانی (دلار) را با کم و زیاد کردن سود بانکی تنظیم خواهد کرد. به عبارتی کلّ نظام پولی جهانی تحت یک نظام پولی بانکی بودن؛ هدف اصلی نظریه و پروژه جهانی سازی است پس جهانی تحت بانک مرکزی جهانی، دارای یک «ظلم بی پایان» خواهد شد که سراسر سرزمین را خواهد پوشانید.
12 ـ شکست پول واحد اروپائی (یورو) اقتصادهای ملی کشورها را به بنگاه های اقتصادی تحت نفوذ بانک های امریکائی و جهان را به عنوان عوامل اجرائی (صف) و امریکا را به عنوان عامل سیاست گزاری(ستاد) تبدیل خواهد کرد. پس آلودگی هوا و محیط زیست و آرزوی اجتماعی و…. همه و همه سهم کشورهای دیگر خواهد شد و امریکا بعنوان یک کشور بانکی و اداری بسیار تمیز خواهد بود و آنگاه نظام نوین جهانی تحقق پیدا کرده است.
منبع: حوزه