مقدمه
نمی دانم نظر شما در مورد سیستم بانکداری چیست ، ولی من از استاد خویش یاد گرفتم و با خودم که تحلیل کردم حرفش را قبول کردم. قبول داری یا نداری انتخاب توست ولی صد درصد که قبول داری ربا جنگ با خداست. اگر تاریخچه بانک را می دانستی شاید بیشتر درباره اش تامل می کردی. شاید فرصت شد درباره تاریخ این کلمه چیزی نوشتم. وقتی تلویزیون خانه ما درآمدش را با تبلیغ بانکی در می آورد که سیستم اش رِبایی است، برای من برنامه ای را پخش می کند که ذهنم را آلوده می کند. بر من استرس وارد می کند. باورهای دینی هزاران ساله ام را جلوی چشمانم می دَرد و هزار هزار تکه می کند و من با همه سلول های بدنم آن را به نظاره نشستم. تلویزیون خانه مان سبک زندگی و باورهای وحشتناکی را به ذهنم وارد کرده و این باورهای وارداتی در آن رسوب کرده است. با هیجانات و احساسات من بازی می کند و این بیماری وحشتناک هیجان را در من کهنه کرده است.با پول حرام برنامه می سازد و به خورد من می دهد. از کودکی به من باورها و احساساتی را تزریق کرده که نمی خواستمش. کارتون هایی به خوردم داده که حالا حتی نمی توان بالا بیاورم شان. تلویزیون خانه ما خیلی نامرد است …شکایت اش را پیش آقایم می برم. آخر مگر نمی دانی من صاحب دارم من آقا دارم، همه صاحب داریم. صاحب العصر و زمان …
مقاله
1.
آنچه مسلم است اینکه در جوامع امروز خانواده با بحران رو به روست. جوانها دیر ازدواج میکنند و زود طلاق میگیرند. روابط فامیلی و خویشاوندی روز به روز ضعیفتر میشود و مردم با یکدیگر بیگانهتر. در زمهریر کانون سرد بسیاری از خانوادهها آنچه روز به روز گرمتر و داغتر میشود، بازار کار وکلای خانواده است. هرچه عمق روابط خانوادگی کاهش مییابد، پروندههای طلاق به یاری این وکلا قطورتر میشود. روانشناسان مشاور خانواده از تداوم بخشیدن به زندگی مشترک خانوادهها ناتوان شده و گاهی تنها به کاهش آسیبهای اجتماعی و روحی و روانی بچههای طلاق فکر میکنند. جوانهای مجرد وقتی به صورت جدی به ازدواج فکر میکنند که در واقع از روند زندگی قبلی خود سرخورده شده و عمدتاً برای فرار از یکنواختی تصمیم به تشکیل خانواده میگیرند. در چنین مواقعی نیز گاهی سالها طول میکشد که با معیارهای دست و پاگیر و مبهم خود فرد مناسبی را گیر بیاورند. در این مواقع خیلی وقتها عملاً خانواده و کس و کاری نیست که پیگیر ازدواج این جوانها بوده و واقعاً در این مسیر یاریشان کنند. حتی پدر و مادرها نیز ترجیح میدهند خودشان تصمیمگیر نباشند و پیشنهاد جدیای در این زمینه برای فرزندشان نداشته باشند. چون اولاً معیارها و آرمانهایشان با جوانها سازگار نیست و یکدیگر را اساساً درک نمیکنند. در ثانی آمار بالای طلاق چشم آنان را ترسانده و ترجیح میدهند هیچ مسئولیت و دردسری را در این زمینه نپذیرند. خلاصه اینکه اگر درصد و تعداد این خانوادههای بحران زده از حدی تجاوز کند، این کل ساختار یک جامعه است که آسیب دیده و هیچ خانوادهای از این بحرانها بی نصیب نمیماند. زیرا خانواده رکن جامعه است و هرگونه مشکلی در این رابطه مستقیماً به کلیت اجتماع آسیب میزند.
۲.
رسانههای ارتباط جمعی معاصر و در رأس تمامی آنها تلویزیون یک طرف اصلی قضیه در این بحرانهای خانوادگی هستند. اگر محققانی بودند که بین برقرسانی و رشد تعداد تلویزیونها در یک استان و رشد آمار طلاق بررسیهایی را انجام دهند به نتایج عجیب و غریب و جالبی میرسیدند. یعنی اگر صداوسیما (به ویژه تلویزیون) را قاتل روابط خانوادگی معرفی کنیم، چندان مبالغهآمیز نیست. نمیدانم کدام متفکران با مزه و صاحب ذوقی اسم دوران قطع ارتباط و تنهایی و غربت انسانها در روزگار معاصر را گذاشتهاند عصر ارتباطات!؟ تازه این مشکل تلویزیون در جوامع غربی است. در کشورهایی مثل ما مشکل مضاعف و پیچیدهتر است. تلویزیون جمهوری اسلامی در بسیاری از مواقع دقیقاً پدیدهایست ضد جمهوریت و ضد اسلامیت. مثلاً از حدود چهل درصد جامعهی روستایی کشور، سهم زندگیهای روستایی و ساختار اجتماعی شان در مجموع شبکههای تلویزیون به یک درصد هم نمیرسد. عملاً بخش عمدهای از «جمهور» و «جمعیت» از این رسانه حذف شدهاند. اگر هم گاهی فیلم یا سریالی در صداوسیما ساخته و پخش شود که قهرمانان و محیط داستان روستاییست، تاریخ رویداد قصه و فیلمنامه متعلق به دوران هخامنشیان تا احیاناً رضاشاه پهلویست. عملاً تلویزیون میخواهد بگوید روستا و زندگی روستایی امروز تمام و منقرض شده است. معدود روستاهای باقی مانده در تلویزیون جمهوری اسلامی هنوز نان محلی میپزند و با کوزه آب میخورند. زنان لباسهایی رنگارنگ میپوشند (آه ای طبیعت بکر و شاعرانه!) و مردان هنوز کلاه نمدی بر سر دارند و تفنگ برنو در دست. (آماده برای قراول رفتن در رکاب جناب خان میرزای قاجارالسلطنه!) برای برنامهسازان صداوسیما هرچه یک روستا عقب افتادهتر باشد و در اعماق تاریخ باستان بیشتر فرو رفته باشد، جالبتر و دیدنیتر است. در این روستاها زنان با لباسهای رنگارنگ محلی صبح تا شب گوسفند میدوشند و مردان در دشتهای سرسبز گوسفند میچرانند. در حالی که زنان در خانهاند و مردان در کوه و صحرا (حالا این گوسفندها چطور در یک زمان، در دو مکان هستند؟ هلی برد میشوند، طی الارض میکنند، کش میآیند… معلوم نیست!).
۳.
تلویزیون ما که ایران را در تهران خلاصه کرده و تهران را در تجریش و شهرک غرب و فوق آخر لواسانات، در واقع بخش عمدهای از الگوهای زندگی خانوادگی را حذف و غالباً تنها انواع معدود و خاصی را تبلیغ و ترویج میکند. اما همین الگوهای معدود نیز کامل و واضح نیست. البته در تلویزیون انواع مختلفی از برنامهها ساخته و پخش میشود. از برنامههای خبری گرفته تا میزگرد و بحث کارشناسی و مستند و غیره. اما در این بین باید توجه داشت که برنامههای نمایشی (فیلم و سریال) اهمیت ویژهای دارند.
بحثهای کارشناسی و میزگرد و مصاحبههای حضوری با صاحب نظران عرصههای مختلف، هر قدر هم که خوب و قوی ارائه شوند نمیتوانند کارکرد و تأثیرگذاری برنامههای نمایشی را داشته باشند. مخاطبان عام صداوسیما نه دانشجوهای رشتهی روانشناسی و جامعهشناسی و غیره هستند، نه طلبههای حوزههای علمیه. (اگرچه در این بین نکتهی ظریف و فوقالعاده جالبی وجود دارد، تلویزیون ما پس از مدتی متوجه شد این کارشناسان مذهبی هستند که نسبت به باقی کارشناسان هم مخاطب بیشتری دارند، هم تأثیرگذاری بهتری. تا جایی که امروز کارشناسان روانشناسی دعوت شده به میزگردها و مصاحبههای تلویزیونی ترجیح میدهند به توصیههای اخلاقی و دینی بپردازند). خلاصه این فیلمهای سینمایی و سریالها هستند که برای مخاطب به صورت ملموس، عینی و باورپذیر الگوی خانوادگی پیشنهاد میدهند و به ذهنیت تماشاگران سمت و سو و ساختار میبخشند. حالا اولاً متأسفانه بخش مهمی از فیلم و سریالهای تلویزیون هنوز هم خارجیست. یعنی فیلمهایی که به پشتوانهی صدها سال فکر و فرهنگ غربی ساخته شدهاند. مثلاً مردان ایرانی معمولاً به رستوران نمیروند و اگر هم احیاناً بروند باقی مانده غذایشان را با چند پرس غذای دیگر به خانه میآورند. برخلاف فلان پلیس امریکایی که هر شب با همکارانش در رستوران شام میخورد. خلاصه کافیست بعد از یک میزگرد با حضور بهترین کارشناسان مذهبی و روانشناسی و جامعهشناسی و غیره در مورد الگوی ایدهآل خانوادهی مسلمان ایرانی یک فیلم امریکایی پخش کنید؛ بحث کارشناسی نمیتواند حریف فیلم هالیوودی شود، به این ترتیب میبینیم که یک فیلم یا سریال خارجی هر قدر هم که با دقت انتخاب و هنرمندانه سانسور یا دوبله شود (طوری که اساس داستان فیلم از این رو به آن رو شود) زندگی به سبک و سیاق غربی و تمدنهای سکولار کشورهای عضو پیمان ناتو را به خورد مخاطب ایرانی میدهد. در ثانی این فیلمها به قدری تأثیرشان عمیق و شدید است که متأسفانه قبل از همه بر ذهن و روح خود فیلمسازان و هنرمندان تلویزیونی ما استیلا یافتهاند. فیلمنامهنویسان ما بسیاری از داستانها، کارگردانان ما بسیاری از الفباهای تصویری و ساختارهای روایی و بازیگران ما بسیاری از ادا و اطوارهای هنرپیشگان معروف امریکایی را تقلید میکنند و به خورد مخاطبان میدهند. چرا اکثر پروژههای سنگین سریالی ما معمولاً تاریخیست؟ امکان ندارد به این زودیها یک کارگردان و فیلمنامهنویس ما سریالی در مورد آینده بسازد. (مثل بسیاری از سریالهای علمی- تخیلی هالیوود که در واقع پیشگویی آینده است) چون نه تنها درک و تصوری از مثلاً پنجاه سال آیندهی تهران ندارد، بلکه در تصویرسازی از زندگی جاری معاصر نیز ناتوان است.
۴.
تبلیغ مصرفزدگی و تجملگرایی، ساده و سطحیترین مشکل برنامهسازان رسانهی ملی ماست. قضیه ریشهایتر از این حرفهاست. شاید بتوانیم ساعتها از خصوصیات جزئی و نکتههای ظریف خانواده با توجه به معیارهای دینی موجود و سفارشهای بزرگان دین بحث و صحبت کارشناسی کنیم. اما با این جزئیات نمیتوان الگوی واقعی و ملموس از زندگی دینی براساس اخلاق اسلامی ارائه داد. یک مهندس امریکایی نیز ممکن است مهربان باشد. یک پزشک غربی شاید به خاطر مقاصد انسان دوستانه جان خودش را در عملیاتهای برون مرزی صلیب سرخ جهانی از دست بدهد. گذشت و ایثار، خوش اخلاقی، لبخندزدن، انضباط اجتماعی و… بر مبنای کمونیسم، سکولاریسم، فمینیسم و غیره نیز ذاتاً غیر ممکن نیست. ممکن است یک روسپی ژاپنی یا کانادایی نیز به شوهر و فرزندانش عشق بورزد و حتی برای تأمین آیندهی آنها تن فروشی کند. چرا ما میگوییم اسلام، حجاب، تقوا، عفت و… ضامن بقای خانواده و سعادت دنیا و آخرت افراد جامعه است؟ خلاصه اینکه اخلاق اسلامی درسی است که طلبههای حوزهی علمیه در اواخر دوران تحصیل خود بدان میپردازند. یعنی پیش از آن مبانی و اصول است که اهمیت دارد و باید تعیین تکلیف شود. وگرنه همین کارشناسان اخلاق اسلامی در امر خانواده که معمولاً در شبکههای مختلف صداوسیمای ما حرف میزنند (و انصافاً در اکثر موارد خوب و زیبا ارائهی مطلب میکنند و حرف حساب میزنند) اگر شکل ظاهریشان را تغییر دهند، همین حرفها را در شبکههای ماهوارهای و برای مردم تایوان و هلند و مکزیک هم میتوانند عیناً ارائه کنند.
۵.
«نرو، نخور، ننوش، نگرد، نکن و… یکباره برو گوشهی خانه بنشین و بمیر!». این نصیحت و وصیت خیلی از پدران ماست به فرزندان خود. اما ببینید به عنوان یک نمونهی کوچک و معمولی، جبرئیل(ع) فرشتهی مقرب درگاه الهی چگونه یک پیامبر را نصیحت میکند! ای پیامبر! هر طور که دوست داری زندگی کن اما فقط یادت باشد یک روز میخواهی بمیری. یعنی فقط مرگ را فراموش نکن. ای پیامبر! هر کاری دلت میخواهد بکن! فقط یادت باشد که خدا در همه حال ناظر و حاضر است (یعنی حواست باشد عالم محضر خداست و او همهی کارهای تو را میبیند و از نیات تو خبر دارد. خدای مهربان تو را میبیند و همیشه مراقب توست). نهایتاً ای پیامبر! با هر کس میخواهی معاشرت کن و به هر کس خواستی علاقمند شو، فقط یادت باشد که هیچ دوست و رفیق و آشنایی باقی نیست. همه فانی و رفتنی هستند. پس یک: هر طور دوست داری زندگی کن، دو: هر کاری دوست داری بکن، سه: با هرکس دوست داشتی انس بگیر، فقط بدان که مرگ حق است، خدا حاضر و ناظر است و فقط او باقی و همیشگیست.
زندگی دینی و خانوادهی مسلمان اصل و اساس دارد. آن اصول اولیه مهم است. باید دید از کجا آمدهایم، چه میخواهیم بکنیم و کجا میرویم. تلویزیون ما برای اینکه نشان بدهد یک زن و شوهر مسلمان چطور قیامت و بهشت و دوزخ را قبول دارند، برای نشان دادن همین یک اعتقاد معمولی متوسل به روح و جنگیری و یک فضای کاملاً فانتزی و غیر واقعی میشود. یک نماز خواندن معمولی را نمیتواند معمولی به تصویر بکشد. حق فرزندان بر والدین، حق والدین بر فرزندان، حقوق متقابل زن و شوهر، تأثیر نان حلال، زندگی و اقتصادعدالت محور و غسل مستحب و مؤکد جمعه پیشکش!
۶.
مهمترین مشکل تلویزیون ما این است که دانشگاه نیست، بلکه دارد شهربازی پینوکیو میشود. و یارو گفت: وقتی گربه را انداختم داخل ماشین لباسشویی نمرد که، وقتی آن را درآوردم و چلاندم که روی طناب پهن کنم مرد!حالا حکایت رسانه ها و روانشناس ها و سازمانهای ماست نسبت به مؤلفهی خانواده. خانواده و روابط خانوادگی ما در شتاب سرگیجهآور جامعهی معاصر هویت خود را گم کرده است، اما «چلاندن» و مرگ آن ماجرای دیگری دارد. گفتیم اولاً برنامههای تلویزیون را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ نمایشی و غیرنمایشی. در ثانی تأثیرگذاری اصلی این رسانه در مجموعههای نمایشی آن است. نگارنده در جای دیگری مفصل به این موضوع پرداخته است که تأثیرگذاری الفبای روایی فیلم بر ساختار ذهنیت مخاطب چقدر مؤثر و متحول کننده است. (تا جایی که مثلاً امروز جوانان ما به الفبای تصویری تلویزیون و سینما- نمای دور و نزدیک، حرکت دوربین و قس علی هذا- به فکر و خیال و رؤیاپردازی اقدام میکنند). حال مشکل تلویزیون ما در دو مرحله مضاعف شده است. اولاً در فیلم و سریال اولویت با عنصر سرگرمی و جذابیت است (انواع و اقسام تعلیقهای فیلمنامه). در ثانی خود مسئولان و برنامهسازان نیز به طور مضاعف بر عنصر سرگرمی تکیه دارند. یعنی یک فیلم که در شرایط معمولی نیز به قدر کافی سرگرم کننده و غفلتآور است به نیت سرگرم کنندگی نیز ساخته میشود (و نهایتاً چیز دندانگیری از عنصر «پیام» باقی نمیماند). تمدن غربی بعد از ناامیدی از دینهای آسمانی و اعتقاد به خودمحوری اومانیسم، هدف و مفهوم بهتری از رفاه و سرگرمی نمیتوانست داشته باشد. در تفکر غربی صرف سرگرم شدن و غفلت یک هدف و ارزش است. اما در ادیان آسمانی غفلت یک ضد ارزش بزرگ است. خلاصه تلویزیون ما ضمن سرگرم کردن سعی میکند پیام هم بدهد. اما قصد پیام دادن، الگودادن، امر به معروف و… فیلم و سریال نمیسازد. گذشته از اینها، اصل مطلب این است که در تلویزیون ما به طور مزمن نگاهی شکل گرفته و گسترش یافته است که دین را برای دنیا مفید میداند، نه برعکس. در صورتی که دنیا باید مزرعهی آخرت باشد. خیال میکند در موضعی قرار دارد که باید در مورد دین و اخلاق اسلامی داوری کند، نه برعکس. در صورتی که این ملاک و معیارهای دین است که باید روانشناسی یا هر علم دیگری را تأیید کند. مثل آن سرباز که گفت: سرهنگ تویی؟ بیچاره شدی! چون گروهبان از صبح منتظر توست.
۷.
به قول حکما و اهل فلسفه، ما و تلویزیون در اصول موضوعهی خود با هم مشکل داریم. مثلاً تلویزیون در ترویج بدحجابی چه افتضاحی بار آورده، جای خودش (و میدانیم که یکی از پایههای اصلی مؤلفهی خانواده دقیقاً فلسفه و ماهیت حجاب است. وقتی حجاب معنای حقیقی خودش را نداشته باشد، خانوادهای وجود ندارد. چون معلوم نیست از بین مردان و زنان یک جامعهی بی حجاب چه کسی شوهر یک زن و چه زنی همسر یک مرد است و پدر بچهها چه کسیست. یعنی اصلاً ارکان تشکیل خانواده مبهم است). اصلاً تعریف جامع و کاملی از حجاب ندارد. چه کسی گفته حجاب فقط در نوع پوشش زن و مرد خلاصه میشود؟ از لباس مهمتر معماریست. به قول ملکالشعرای بهار، معماری حجاب اکبر است، نه چادر و روسری. حالا آشپزخانهی اپن یعنی چه؟ یعنی اینکه این خانواده نمیخواهد مهمان داشته باشد؟ افراد خانواده چرا باید جلوی چشم یکدیگر به دستشویی بروند؟ درست است راه نزدیکتر میشود و رفاه بیشتر، اما چه کسی گفته رفاه از حجب و حیا مهمتر است؟ یا مثلاً اگر قبول کنیم «فرزند کمتر، زندگی بهتر» چرا اصلاً بچهدار شویم؟ همان یک بچه هم این قدر هست که بخش عمدهای از فکر و ذهن و اوقات والدین را به خود اختصاص دهد و آسایش را بر آنها حرام کند (خودتان در خانوادهها ببینید!). با چه تعریفی از اقتصاد، زن باید حتماً در بیرون از منزل شاغل باشد؟ به نفع چه کسانیست که زنان با یک سوم دستمزد، فرصتهای شغلی را اشغال کنند؟ مگر زنان در الگوی خانوادهی اسلامی کار اقتصادی نمیکردند؟ خانواده به کانون گرم خانه نیاز دارد، یا خوابگاه و آسایشگاه شبانه؟ مگر مهد کودکها میتوانند کودکان را برای زندگی کردن در یک خانه تربیت کنند؟ وقتی درآمد بیشتر و پول محور باشد، تجملگرایی تبدیل به یک هدف و غایت میشود. وگرنه پول به خودی خود به چه دردی میخورد؟ خانمی که میخواهد استقلال مالی داشته باشد، چرا باید «الرجال قوامون علی النساء…» را قبول کند؟ چرا نباید بخش مهمی از درآمد خود را صرف خریدن لوازم آرایش و مبل و آباژور فرانسوی کند؟ آیا این خانم میتواند بدون داشتن کارفرما اشتغال داشته باشد؟ کارفرما اگر بتواند زور میگوید، تهدید میکند، نطق میکشد… همکارها با هم رقابت دارند، بازار بی رحم است، احتمال مشاجره و دعوا وجود دارد و… آیا اینها با لطافت ذاتی عنصر زنانگی سازگار است؟ با شرایط ویژه در موارد استثناء کاری نداریم، اما در شرایط ایدهآل آیا بهتر نیست زنان به خانههایشان بازگردند و نظام خانواده را در دست بگیرند؟ جهتگیری یک جامعهی اسلامی با توجه به آیات و احادیث باید به کدام سمت باشد؟ اشتغال زنان در بیرون یا خانهداری و کار در منزل؟ آیا با تکنولوژی پیشرفته و اینترنت نمیتوان «کار از راه دور» را برای خانمها تعریف و فعال و مرسوم کرد؟
اینها و صدها پرسش دیگر حکایت از آن دارد که خانه از پای بست ویران است و شاید بهترین راه حل کاهش آمار طلاق، ازدواج نکردن باشد!؟ کارکرد یک رسانهی واقعی ساختن روح زمانه و شکلدهی به ساختارهای اساسی یک جامعه است، نه نان به نرخ روز خوردن. نرخ روز را باید تلویزیون تعیین کند.
به قول سعید ، تلویزیون خانه مان خیلی نامرد است، خیلی …
منبع: مشاوره و راهنمایی andishkadeh.blog.ir