با توجه به تغییر قالب سایت و تغییراتی در بخش های گوناگون، مشکلاتی در بخش های گوناگون بوجود آمده که در حال رفع این مشکلات و بازسازی بخش های آسیب دیده هستیم. از شکیبایی شما متشکریم.

توت فرنگی‌ها کلاهبردار نیستند

هفته پیش بود که من یک شاگرد خصوصی را برای تدریس پذیرفتم. او پسر میوه فروش محله ما بود. من و پدر شاگردم با هم توافق کردیم که در ازای هرجلسه تدریس ، یک کیلو توت فرنگی رایگان از مغازه ایشان دریافت کنم (من خیلی به توت فرنگی علاقه دارم! )توت فرنگی

من سه جلسه تدریس کردم و در پایان هر جلسه با یک کیلو توت فرنگی به خانه برگشتم. اما برای جلسه چهارم تدریسم، از پدر او خواستم تا به اندازه قیمت یک کیلو توت فرنگی ،به من پول نقد بدهد؛ چون من به جز میوه مورد علاقه ام نیاز های دیگری هم داشتم!
جلسه چهارم گذشت و من پولِ زحمت خود را دریافت کردم. می توانستم با آن پول مثل همیشه یک کیلو توت فرنگی تازه بخرم؛ اما این بار رفتم و کتاب مورد علاقه ام را از یک کتاب فروشی خریداری کردم. قرار شد که از این پس به ازای جلسات دیگر نیز (به میزان همان توافق اولیه) پول دریافت کنم. در پایان جلسه پنجم وقتی پولم را گرفتم،دوباره دلم هوس توت فرنگی کرد. به مغازه پدر شاگردم رفتم تا با پولم یک کیلو توت فرنگی بخرم. وقتی وارد مغازه شدم دیدم که قیمت ها تغییر کرده اند و من با همان پول همیشگی فقط می توانم هفتصد گرم توت فرنگی بخرم!

چه اتفاقی افتاد؟ من امروز به اندازه روزهای قبل زحمت کشیدم. من و پدر شاگردم قرارداد کرده بودیم که ارزش زحمت یک جلسه تدریس من به اندازه ارزش یک کیلو توت فرنگی است؛ اما امروز حق الزحمه تدریسم به هفتصد گرم توت فرنگی کاهش پیدا کرده!

نه توت فرنگی ها تغییر کرده بودند و نه کار من، این پول بود که همه چیز را خراب کرد؛ این پول بود که سیصد گرم توت فرنگی از کار من دزدید.

چرا این اتفاق افتاد؟

من ابتدا توافق کرده بودم که ارزش زحمتم بی هیچ واسطه ای به توت فرنگی های خوش مزه تبدیل شود!
اما وقتی در ازای تدریسم پول طلب کردم، درواقع به جای تبدیل بی واسطه کارم به کالای مورد نیاز، زحمتم را در پول ذخیره کردم. من پای واسطه ای به نام “پول” را وسط کشیدم. گرچه ذخیره ارزش کارم در “پول” این امکان را به من میداد که هر کالایی را که میخواهم بخرم؛ اما پس از مدت کوتاهی “پول” ارزش کار من را هدر داد و در واقع به امانت من خیانت کرد.
اما این خیانت چگونه رقم خورد؟
باید گفت که ویژگیِ “هدر دادن ارزش” در ذات پول هایی ست که در دست داریم؛چرا که این پول ها مثل توت فرنگی دارای ارزش ثابت و واقعی نیستند؛ یک توت فرنگی،یک توت فرنگی است. یک توت فرنگی قرمز ما را به چیزی غیر از خود ارجاع نمی دهد، او خودش است.یک توت فرنگی مثل یک اسکنانس نیست؛ اگر چه انتظار داریم که اسکناس ها نماینده قطعات طلایی باشندکه در بانک ذخیره شده و ما رسید آنها را در دست داریم اما باید گفت که در حال حاضر پول های ما از نوع fiat currency هستند و این یعنی اینکه ارزش آنها در دست دولت ها و بانک ها است.
ما تمام روز را کار می کنیم و ترجیح می دهیم به جای برطرف کردن بی واسطه نیاز های خود (با روش مبادله کالا با کالا،یا خدمات با خدمات یا…) زحمتمان را در پول ذخیره کنیم. وقتی با پول به خانه برمی گردیم،پول ها را در گاوصندوق می گذاریم و با خیال راحت می خوابیم. وقتی صبح بلند می شویم ، می بینیم که با تصمیم دولت برای چاپ پول بدون پشتوانه و تزریق آن به جامعه ،نقدینگی بالا رفته و به تبع آن تورم به وجود آمده است درنتیجه همه چیز گران تر شده؛ یا به عبارت درست تر پول های درون گاو صندوق ما بی ارزش تر شده اند تا جایی که برای خرید همان کالای دیروزی، باید دوبرابر آن اسکنان خرج کنیم.
در این شرایط ما نمیتوانیم هم اندازه زحمتی که کشیده ایم،نیاز های خود را برطرف کنیم؛ چرا که دولت با اقدام خود پول های درون گاوصندوق ما را بی ارزش کرده است. این درست شبیه آن است که یک دزد شبانه نصف پول های ما را دزدیده باشد.
وقتی که پول (fiat currency)، واسطه “کارو زحمت” تا “برطرف کردن نیاز” می شود. این اجازه را به صادر کنندگان خود میدهد که هر طور می خواهند ارزش زحمت ما را بالا و پایین کنند.

من نهایتا تصمیم گرفتم همچنان در ازای هر جلسه تدریسم یک کیلو توت فرنگی دریافت کنم چرا که در این صورت بی هیچ ترس و نگرانی، زحمت خود را به ثمر نشانده ام و آن را به دستِ “پولِ”کلاهبردار نداده ام!

منبع: ژخار